64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما بگرفت خوبی تو، سخن از دهان ما

2 گر پادشاهی همه عالم بما دهند غیر از غم تو هیچ نباشد از آن ما

3 چون ایمن از حمایت گردون شود کسی؟ تیغ سپرنماست فلک بهر جان ما

4 زینسان که ما زدیم بلب مهر خامشی دشمن چگونه ساخت سخن از زبان ما؟

1 نبود صفت لعل تو، حد سخن ما این لقمه فزونست بسی از دهن ما

2 از خون دلم خورده مگر آب، که دایم خیزد عوض سبزه غبار از چمن ما

3 شد وقت گذشت از همه، دندان اجل کو؟ بر رشته جان سخت گره گشته تن ما

4 تن خود به میان نیست، مگر از پس مردن نامی بنویسند ز ما، بر کفن ما

1 خاکساری شده سرمایه آسودن ما صندل دردسر ماست همین سودن ما

2 قدر ما تشنه کاهیدن خویش است، بگو خاکساری نکند سعی در افزودن ما

3 ننشستیم دمی از تک و پو بهر معاش نشود همچو نفس فرصت آسودن ما

4 مردم از حسرت گنجی، که ز بس گمنامی غم دنیا نشود باخبر از بودن ما

1 تنگ از بسکه شد زمانه ما مردمی خاست از میانه ما

2 چون نشینم بزیر چرخ که هست حلقه مار آشیانه ما

3 راحت از ما ز بس گریزان است میرمد خواب از فسانه ما

4 لخت دل نامه و، ز داغش مهر اشک ما، قاصد روانه ما

1 تو صاف باش و، مزن حرف دردنوشی ما که به ز بار علایق سبو بدوشی ما

2 توان ز جوش مریدان به گرد ما دانست ز خارخار هوس بوده شال پوشی ما

3 کسی چو نیست خریدار جنس ما جز ما شده است آینه دکان خودفروشی ما

4 ز دستکاری دوران، ز هم نمی پاشیم که جلد نسخه ما گشته پوست پوشی ما

1 در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما پهن باشد همه جا سفره بینانی ما

2 نیست ما را گله از تنگی احوال جز این که ملولند عزیزان ز پریشانی ما

3 نیست از سیل حوادث به جز این دلکوبی که چرا جغد کشد منت ویرانی ما

4 دردسرهای جهان چاره ندارد جز مرگ نیست جز خاک لحد صندل پیشانی ما

1 دلا از خواب بگشا چشم و، سر کن آه و یارب‌ها که نبود خلوت در بسته‌ای چون ظلمت شب‌ها

2 به بیداری توان دیدن رخ کام دوعالم را گشاده دیده از خوابست فتح‌الباب مطلب‌ها

3 مس قرص قمر از وی زر خورشید می‌گردد نباشد خاک اکسیری چو گرد ظلمت شب‌ها

4 نمی‌ماند نهان طاعت، بود چون نور اخلاصش جمال شمع را پنهان نسازد پرده شب‌ها

1 ای ز آب روی تو شرمنده استغفارها پشت بر کوه شفاعت خواهیت کردارها

2 تا نسیم خلق جانبخش تو در عالم وزید خاست از دلها غبار ظلمت انکارها

3 از پی نظاره آیین شرع انورت بر هم افتادند از دل تا زبان اقرارها

4 سایه تا از خاکبوس مقدمت، محروم شد از خجالت گشت پنهان در پس دیوارها

1 از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها بی زبان نرم، کی صورت پذیرد کارها؟

2 سفله عالیشان، ز منصبهای عالی کی شود؟ کی فزاید قدر خار از رفعت دیوارها

3 نیک خواهان در جهان مکروه طبع مردمند جز ترش رویی نبیند شربت از بیمارها

4 شیوه احسان مجو از سفلگان روزگار نیست جای چشمه غیر از دامن کهسارها

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی