با لاف عقل، بازی دنیا چه از واعظ قزوینی غزل 633
1. با لاف عقل، بازی دنیا چه خوردهای؟
از هیچ و پوچ این همه بر خود سپردهای
...
1. با لاف عقل، بازی دنیا چه خوردهای؟
از هیچ و پوچ این همه بر خود سپردهای
...
1. عشق نبود جز بلا با صبر بیاندازهای
با حیات جاودان هر لحظه مرگ تازهای
...
1. ای که از سودای گنج سیم و زر دیوانهای
هست گنج عبرتی در کنج هر ویرانهای
...