64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 سامان حرف و صوت ندارد بیان ما فردیست از کتاب خموشی زبان ما

2 مد نگاه عجز بود رمح جانستان! کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما

3 از ما شکستگان به حذر باش، زانکه ما تیغیم و همچو شیشه شکستن فسان ما

4 رنگ شکسته عرضه احوال عاشق است حاجت به گفتگو نبود در میان ما

1 بس است شمع قناعت چون مسکن ما را چرا بمهر بود چشم روزن ما را

2 کشید خجلت بی برگی از خزان چندان که کرد آب عرق سبز گلشن ما را

3 سیاه باد رخ مفلسی بهر دو جهان که ناامید ز ما کرد رهزن ما را

4 زخلق یاوری هم شده است رسم قدیم مگر بباد دهد برق خرمن ما را

1 الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را

2 عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را

3 نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را

4 در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را

1 دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را خاکساری میکند جاروب گرد کینه را

2 نشکنی تا خویش را، از دوست کی یابی نشان؟ هست پیچیدن کلید قفل این گنجینه را

3 تا بروی ما بگوید حرف مردن مو به مو کرده پیری روکش ما، هر نفس آیینه را

4 تر چو می گردد نمد، از تیغ تیزش باک نیست گریه جوشن کرده بر ما خرقه پشمینه را

1 شد دماغ از سنبل او بسکه سودایی مرا خوشتر آید نکهت گلهای صحرائی مرا

2 بسکه از سودای زلفش میکنم دیوانگی گشته بر سر جمع داغش چون تماشائی مرا

3 چون ندارم چشم فیض از تیره روزان جهان گشته میل سرمه، شمع راه بینایی مرا

4 در جوانی میگرفتم من که تیغ از دست کوه عاقبت پیری گرفت از دست گیرایی مرا

1 دولتی نیست به از تیغ تو بیباک مرا سرنوشتی نبود جز خم فتراک مرا

2 آنچنان گشته ام از ضعف، که بعد از مردن رستن سبزه،برون آورد از خاک مرا

3 هر نفس آب حیاتی کشم از تیغ کسی به رخ دل در فیضی است ز هر چاک مرا

4 نه چنان بر سر کوی تو ز خود گم گشتم که به غربال توان یافت از آن خاک مرا

1 مده بافسر شاهی کلاه ترک و فنا را بسر چو ابر بهاری شناس بال هما را

2 درست نیست دورنگی میان ظاهر و باطن بگو شکسته نویسند، توبه نامه، ما را

3 بکف ترا زر و سیم جهان ز بخل نپاید نگه نداشته کس با فشار رنگ حنا را

4 کباب کرد مرا یاد نی سواری طفلی به کف شکستگی پیریم چو داد عصا را

1 چون کند سویم نظر، چشم از کجا خواب از کجا چون دهد تاب کمر، دل از کجا؟ تاب از کجا؟

2 ظالمان را باغ زینت خرم است از خون خلق ورنه این گل‌های خنجر، میخورد آب از کجا؟

3 تیره روزان راست خرج از کیسه اهل کرم ورنه مسکین ماه، آورده است مهتاب از کجا؟

4 نیست گنجایش دو عالم در این ده روزه عمر جمع گردد بندگی با جمع اسباب از کجا؟

1 ره عشق است،کام از ترک می گردد رو اینجا گدایان را کف دریوزه باشد پشت پا اینجا

2 ندارد حب جاه و دولت از اهل فنا رنگی بجای سایه پر می افکند بال هما اینجا

3 چنان گردنکشی عیب است در اقلیم درویشی که در تاریکی شب قد کشد نخل دعا اینجا

4 نماید خاک را، هر دم به انگشت عصا پیری که امروز است یا فردا که خواهد بود جا اینجا

1 ریش سازد ز نزاکت گل رخسار ترا گر خلد خار به پا طالب دیدار ترا

2 فرصت چشم گشودن به نگاهی ندهد کس چو حیرت نکشد غیرت رخسار ترا

3 مگذر از خاک من ای شوخ که نتوان دیدن در کف جلوه گری دامن رفتار ترا

4 تا ببالی بخود از خوبی خود در کار است دامن آینه یی آتش رخسار ترا

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی