64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 گر کنم تحریر احوال دل ناشاد را همچو نی در هم بسوزد خامه فولاد را

2 غیر غمخواری بدشمن ناید از آزادگان شانه گردد، اره گر بر نهی شمشاد را

3 تندخویان را نباشد جز کدورت حاصلی نیست در کف غیر خاک از تندی خود باد را

4 چهره یی دیدم که صورت بنددار تصویر آن موی آتش دیده سازد خامه استاد را

1 شاد از غیرت ندیدم خاطر ناشاد را جلوه تا در بر کشید آن قامت شمشاد را

2 خردسالی تیره روزم کرد کز تابندگی پنجه خورشید سازد سیلی استاد را

3 زنده معشوق می باشند از بس عاشقان نقش شیرین زنده دارد شهرت فرهاد را

4 نرم خویی پیشه کن کز چین جوهر پاک کرد صیقل از همواری خود جبهه فولاد را

1 پی تحصیل آسایش فگندی در بدر خود را برای صندلی بسیار دادی درد سر خود را

2 ترا شد نفس توسن، زان عصا دادت بکف پیری که با این چوب تعلیمی براه آری مگر خود را

3 نباشد در ره دور و دراز آرزو سودی همینت بس، که باز آری سلامت زین سفر خود را

4 کمر بسته است بهر انتظارت افسر شاهی برون آور ازین دریای پرشور ای گهر خود را

1 نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را دست نوازشیست بسر روزگار را

2 از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب هر موج گشته شاخ گلی جویبار را

3 تا جای واکنند کنون بهر گل زدن از سر نهند اهل غرور اعتبار را

4 سودای داغ لاله اش از بس به سر زده است زنجیر کرده اند ز رگ کوهسار را

1 عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را بیند به یک قماش پلاس و حریر را

2 کشتی نشین فقر در این بحر فتنه خیز نیکو گرفته دامن موج حصیر را

3 جاهل کند بکوکب اقبال خویش ناز نادان چراغ کرده گمان چشم شیر را

4 بیجاست ای بزرگ به ما خودنماییت بسیار دیده ایم امیر و وزیر را

1 صبح میسازد شب من چشم گوهرپاش را بار خاطر نیست هرگز روز من خفاش را

2 ناقبولی آن قدر دارم که بر تصویر من خط بطلان نیست هر موی قلم نقاش را

3 چشم دشمن، روشن از روز سیاه من شود ظلمت شب سرمه باشد دیده خفاش را

4 گر بخشم آن تندخو دامن ز ما افشاند و رفت مدعا دامن زدن بود آتش سوداش را

1 به نرمی می‌توان تسخیر کردن خصم سرکش را به آب آهن برون می‌آورد از سنگ آتش را

2 تلاش همدمی با تیره‌روزان میمنت دارد که طول عمر بخشد الفت خاکستر آتش را

3 ازین غیرت که با روی تو دارد نسبتی مشکل که در آغوش خاکستر توانم دید آتش را

4 تلاش معنیی کن تا به کی آرایش ظاهر؟ که در بازار دین نبود روایی قلب روکش را

1 زیور تن صحت اعضاست اهل هوش را نیست دری پربهاتر از شنیدن گوش را

2 هست کم حرفی حدیثی معنیش فهمیدگی از کتاب عقل سطری دان لب خاموش را

3 بردبارانند بر خلق جهان سرور از آن داده اند اعضای تن جابر سر خود دوش را

4 ظرف این بد باطنان را جز خیال خام نیست زین طبقها وای بردارند اگر سرپوش را

1 خواهد گشود عقده دلهای ریش را در شانه دیده زلف تو احوال خویش را

2 راضی به کم نگشته پی بیش میدود نشناخته است خواجه زجدوار نیش را

3 بر قامت حیات لباس جوانیت کم داشت تر ز رنگ خضابست ریش را

4 گوشت ز کار ماند به فریاد خود برس چشمت ضعیف گشت ببین فکر خویش را

1 دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش را دانه چون بر خویشتن دزدد گیاه خویش را

2 بسکه شب کردم چو صیقل با قد خم اضطراب ساختم آیینه سنگ تکیه گاه خویش را

3 در بزرگی باید افگندن ز سر تاج غرور میوه در بالیدن اندازد کلاه خویش را

4 تهمت رحمی بخود مگذار و خون من بریز میتوان با خون من شستن گناه خویش را

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی