64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 در دیده تاب نیست دگر طفل اشک را یاد تو کرده شوخ مگر طفل اشک را

2 غافل نمیشود نفسی از مکیدنش پستان مادر است جگر طفل اشک را

3 در کوچه نشاط مبادا که گم شود مگذار هیچگه ز نظر طفل اشک را

4 در مهد بیقراری دل نیست طاقتش گیریم در کنار مگر طفل اشک را

1 خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما هر شکنج نامه سطری باشد از احوال ما

2 گرچه پیشاییش ما را نیست دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما

3 پایه این دولت از تخت سلیمان برتراست کز ضعیفی مور نتواند شدن پامال ما

4 از مرصع پوشی ارباب دولت نیست کم بر طلای رنگ ما، یاقوت اشک آل ما

1 اگر در خواب بینم لنگر آن کوه تمکین را تهی ز آتش کند خواب گرانم سنگ بالین را

2 مصور می نماید خال و خطش خانه زین را مرصع می کند لعل لب او، جام زرین را

3 نباشد هر دلی شایسته تصدیع دلداری مکن زنجیر هر دیوانه یی آن زلف پرچین را

4 چه همچشمی نماید جام می با گردش چشمی که کیفیت دهد امروز یادش بزم دوشین را؟

1 ز ناله باز ندارد کسی دل ما را کسی نبسته زبان خروش دریا را

2 ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است توان به بال شرر بست نامه ما را

3 دوباره دیده ام امروز قد و بالایش ببین ز مستی من نشأه دو بالا را

4 چنین که فشرده است یاد تمکینش که می تواند بردن ز جا دل ما را!؟

1 کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده را سوخت غمهای بصد خون جگر پرورده را

2 بی نقاب شرم، بی نور است حسن مهوشان روشنی هرگز نباشد دیده بی پرده را

3 بی بصیرت هم ز فیض جستجو بی بهره نیست دیده غربال یابد گوهر گم کرده را

4 بسکه باشد مدعا از ما به ما نزدیکتر میتوان پرسید از منزل ره گم کرده را

1 بر سر خاک دوستان، پا نه و دیده برگشا رو نفسی بخود فرو، یک نفس از خودی برآ

2 لوح مزار دوستان، پیش نظر نه و، ببین صورت حال خود ازین، آینه بدن نما

3 رشحه خون نگر که چون، بسته بغازگی کمر! خاک سیاه بین چه سان، رفته به جای سرمه ها!

4 ریخته موی ابروان، گرد عذارها چو خط کرده ز دیده مردمک، خاک صفت به چهره جا

1 گداخت آتش عشق تو مغز جان مرا گشود درد تو طومار استخوان مرا

2 نه آنچنان ز غمت روزگار من تلخ است که آورد بزبان غیر، داستان مرا

3 ز بسکه یافته ام فیض ها ز تنهایی ندیده است کسی با اثر فغان مرا

4 چنان ز غیر تو ای بی وفا گریزانم که در ره تو نگیرد کسی نشان مرا

1 سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما بگرفت خوبی تو، سخن از دهان ما

2 گر پادشاهی همه عالم بما دهند غیر از غم تو هیچ نباشد از آن ما

3 چون ایمن از حمایت گردون شود کسی؟ تیغ سپرنماست فلک بهر جان ما

4 زینسان که ما زدیم بلب مهر خامشی دشمن چگونه ساخت سخن از زبان ما؟

1 غیر افغان، برنخیزد نغمه‌ای ز آواز ما جز خراش سینه، ابریشم ندارد ساز ما

2 زنده فکر است دل، تا از سخن لب بسته ایم پیش ما آوازه مرگ دلست آواز ما

3 دل تپیدن میزند بر ما شگون بسملی تا مگر افتد به فکر ما، شکارانداز ما

4 بسکه محجوب است آن دلبر، نمی آید برون گفت و گوی عارضش، از پرده آواز ما

1 عینک شود چو شیشه دل عقل پیر را بیند به یک قماش پلاس و حریر را

2 کشتی نشین فقر در این بحر فتنه خیز نیکو گرفته دامن موج حصیر را

3 جاهل کند بکوکب اقبال خویش ناز نادان چراغ کرده گمان چشم شیر را

4 بیجاست ای بزرگ به ما خودنماییت بسیار دیده ایم امیر و وزیر را

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی