آثار واعظ قزوینی

صفحه 11 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 خرمی بی غم نمی باشد درین باغ خراب خنده گل دارد از پی اشک ریزان گلاب

2 شعله رخسار او را گرد سر پروانه شو تا کی از خامی بگرد خویش گردی چون کباب؟

3 تا نمیگردی مرا در چشم، بیزارم ز چشم تا نمی آیی بخوابم، از نظر افتاده خواب

4 خشم او را، گریه عاشق کجا تسکین دهد شعله آتش چه پروا دارد از اشک کباب

1 پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خواب مصحف یاد حقی، خود را مکن باطل به خواب

2 با گرانباری درین تن پای تا سر غفلتی رفته یی ای لاشه جان، در میان گل به خواب

3 در ثمر بستن که میباید بجان استادگی گشته یی ای نخل آزاد این قدر مایل به خواب

4 نیم عقلی از سبک عقلی به خود داری گمان میکنی آن را هم از تن پروری زایل به خواب

1 چه پیش خلق گشایی دهان برای طلب؟ که موج ریختن آبروست جنبش لب

2 مجو، ز گرمی دونان دوای درد، که هست هزار مرتبه جانکاه تر ز گرمی تب

3 چو فضله ییست که زاییده از غذای لطیف هرآنکسی که مباهات میکند بنسب

4 ز برگ سیلی استاد برگ پیوند است که میدهد ثمر اعتبار نخل ادب!

1 توان پرید بر اوج شرف ببال ادب توان نشست به صدر از صف نعال ادب

2 کنند رو به تو خلقی، اگر ادب داری ک هست شاه و گدا عاشق جمال ادب

3 کند به پیش سیاه و سفید حرف تو سبز روان شود چو بجوی زبان زلال ادب

4 شود فزون ز ادب قدر کس کمش مشمار که حسن خلق یکی ده شود ز خال ادب

1 غنچه‌ای، باشد خموشی از گلستان ادب نرگسی، سر پیش افگندن ز بستان ادب

2 تن بود یکسر کمالات تو، ای صاحب کمال جان آن باشد ادب، جان تو و جان ادب

3 حرمت پیران نگهدار ای جوان تا برخوری کسب پیری میکند طفل از دبستان ادب

4 می‌دهند از جان خراج از نقد اخلاص و دعا کشور دل‌هاست یکسر ملک سلطان ادب

1 برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب شد جانشین بر هنر ما، هزار عیب

2 از موج حادثات، کمندیست هر طرف دزدد از آن محیط ز گرداب سر بجیب

3 این زندگی مد شهابی نبود بیش جای تعجب است که کی شد شباب شیب

4 سست است پای طاقت و، تند است سیل غم افتاده است کار من اکنون بدست غیب

1 در عهد ماست بسکه دل شادمان غریب از گل تبسم است درین گلستان غریب

2 هر سو دود، نبیند یک طبع آشنا کافر مباد همچو سخن در جهان غریب

3 یک تن نیافتیم که فهمد زبان ما هم شهری اند مردم و، ما در میان غریب

4 بر لوح خاک گشته بخط غبار ثبت نبود علو تیر ز افتادگان غریب

1 یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات اهل دل را زآن نمیباشد بدنیا التفات

2 حاضر دم باش کاین نفس دغل بسیار کس برده است و تشنه بازد آورده از آب حیات

3 غم گواراتر بود آزادگان را از سرور آب تلخی بید را باشد به از آب نبات

4 گشته بر ما زهر آب زندگی از یاد مرگ لذتی شاید بریم از عمر خود بعد از وفات

1 رفت عهد شباب و، دندان ریخت رگ ابری گذشت و، باران ریخت

2 شد جوانی، نماند در سر شور رعشه پیری این نمکدان ریخت

3 تنگدل چند از غم رفتن؟ برگ خود گل بروی خندان ریخت

4 سست شد پا، ز سیل رفتن عمر کاخ تن، عاقبت ز بنیان ریخت

1 به پیری و جوانی در طلب، زشتست تقصیرت که ره دور است و ناچار است از ایوار و شبگیرت

2 دگر کودک نه یی، خود را ببر از دایه دنیا که این غداره خونت میخورد، گر میدهد شیرت

3 ذلیل حکم دنیا گشته یی، شرمت نمیآید که با این لاف مردی، پیرزالی کرده تسخیرت؟

4 ترا هرچند پهلو میدهد دنیا، ازو رم کن که این صیاد میخواهد که آرد بر سر تیرت

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی