آثار واعظ قزوینی

صفحه 11 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است

2 نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است

3 غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان گر کسی دارد زبان گرم امروز، آتش است

4 یک نگاه عجز بر دشمن، به است از صد کمند یک دل پر آه در پهلو، به از صد ترکش است

1 درد رنجوران تو، درمان چه می‌داند که چیست؟ شام مهجوران تو، پایان چه می‌داند که چیست

2 شور مجنون ترا، صحرا نباشد احتیاج آتش جانسوز دل، دامان چه می‌داند که چیست؟!

3 خون مرده، هرگز از نشتر نگردد باخبر مرده‌دل آن جنبش مژگان چه می‌داند که چیست

4 از سراب خودنمایی، دل ترا خورده است آب زهد خشکت، دیده گریان چه می‌داند که چیست؟

1 پاسبان گنج ایمانی، مرو ای دل به خواب مصحف یاد حقی، خود را مکن باطل به خواب

2 با گرانباری درین تن پای تا سر غفلتی رفته یی ای لاشه جان، در میان گل به خواب

3 در ثمر بستن که میباید بجان استادگی گشته یی ای نخل آزاد این قدر مایل به خواب

4 نیم عقلی از سبک عقلی به خود داری گمان میکنی آن را هم از تن پروری زایل به خواب

1 رفت عهد شباب و، دندان ریخت رگ ابری گذشت و، باران ریخت

2 شد جوانی، نماند در سر شور رعشه پیری این نمکدان ریخت

3 تنگدل چند از غم رفتن؟ برگ خود گل بروی خندان ریخت

4 سست شد پا، ز سیل رفتن عمر کاخ تن، عاقبت ز بنیان ریخت

1 بعد مردن، نشان ما سخن است آتش کاروان ما سخن است

2 گردد از وی چراغ ما روشن خلف دودمان ما سخن است

3 زو شود قدر ما مگر پیدا نور شمع زبان ما سخن است

4 تر دماغیم از گل معنی باغ ما، بوستان ما، سخن است

1 درا بخاطرم ای خرمی، که جا اینجاست کجا روی چو غم دلستان ما اینجاست؟

2 ببزم یار، زخود هم نمیتوانم رفت شکیب خسته دلان در فراق تا اینجاست

3 چرا ز عارض چون گل نقاب نگشایی ترا گمان که مگر عقل و هوش ما اینجاست؟

4 کند شکست، ز هر استخوان من فریاد به سوی درد که: سرکوچه بلا اینجاست

1 بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است گل سر سبد سینه، داغ جانان است

2 ز بس که هر طرفم نوگلیست، در چشمم برنگ خواب بهاری، نگه پریشان است

3 شود ز صحبت احباب، چشم دل روشن چراغ غمکده ما صفای یاران است

4 مبند بر رخ یاران، در گشاد جبین کلید روزی هر خانه، پای مهمان است

1 گردباد از خودنمایی، روز وشب پا درگلست جاده را ز افتادگی سر در کنار منزل است

2 برگ گل از خاکساری گشته خود سر در چمن در بیابان خاربن، از سرکشی پا در گل است

3 بسکه طومار سخن پیچیده در دل مانده است تا رها گردیده از دست زبانم، در دل است

4 کافرم گر در دو عالم غیر او دارم کسی در قیامت اوست خونخواهم که اینجا قاتل است

1 برای نان کشی تا چند از دونان تفوق‌ها کنی با روزی حق پیش هر ناکس تملق‌ها؟

2 مگر در خواب بینند اهل دنیا روی بیداری بود کابوس خواب غفلت، این بار تعلق‌ها!

3 از آسیب بلاهای زمان گر مأمنی خواهی بگرد خویشتن گردان، حصاری از تصدق‌ها

4 به مویی بسته ربط بلهوس با ساده‌رخساران تنفر می‌شود ده روز دیگر این تعشق‌ها

1 خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته است برما شکرین لعل تو، پر تنگ گرفته است

2 ترسم ندهد حصه به اعضای دگر هیچ دل، درد تو را سخت ببر تنگ گرفته است

3 باشد غرضش دل، که ز ابرو مژگانست پیوسته کمانی بسر چنگ گرفته است

4 آن حسن غنی طبع، که من دیدم از آن شوخ! از باده چسان که مأوی بته سنگ گرفته است

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی