آثار واعظ قزوینی

صفحه 10 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 برای نان کشی تا چند از دونان تفوق‌ها کنی با روزی حق پیش هر ناکس تملق‌ها؟

2 مگر در خواب بینند اهل دنیا روی بیداری بود کابوس خواب غفلت، این بار تعلق‌ها!

3 از آسیب بلاهای زمان گر مأمنی خواهی بگرد خویشتن گردان، حصاری از تصدق‌ها

4 به مویی بسته ربط بلهوس با ساده‌رخساران تنفر می‌شود ده روز دیگر این تعشق‌ها

1 تا چند ای ستمگر تاراج مال و جان‌ها؟ برخورد بزن دو روزی ای برق خان و مان‌ها

2 چون ناوک فغانم، هردم ز دل نخیزد؟ قد از کشاکش چرخ، گردید چون کمان‌ها

3 باز سفید پیری اینک رسید ز آن رو مرغان عقل و حس رم کردند از آشیان‌ها

4 موی سفید نبود، ما را به سر ز پیری بهر سفید گوییست در پند ما زمان‌ها

1 ز شوق گفتگویش، نیست هوشی در شنیدن‌ها ز جوش مدعا، چیزی که پیدا نیست، گفتن‌ها

2 بهر سو ناوک او رو گذارد، می‌دود از پی نگاه حسرتم، چون رشته، از دنبال سوزن‌ها

3 خیال قد رعنای تو، گویا جا در او دارد که می‌گردد به گرد خاطرم، از خویش رفتن‌ها

4 کدامین آفتاب امروز می‌آید برون یارب که گل‌های چمن دارند رنگ و بو به دامن‌ها؟

1 ای بار داده کعبه کویت به راه‌ها گستاخ بارگاه قبول تو آه‌ها

2 بر دامن امید تو، دست دعا دراز بر آستان عفو تو روی گناه‌ها

3 رگ‌ها که در تن است، حقیقت‌شناس را باشد به سوی معرفتت شاهراه‌ها

4 هر سر ز پای کوبی شور تو بقعه‌ای دل‌ها ز های و هوی غمت خانقاه‌ها

1 با حوادث برنمی‌آیند مال و جاه‌ها پا نمی‌گیرد پیش تندباد این کاه‌ها

2 روشنایی از در حق کن طلب، زآن رو که هست چشم و ابروهای تصویر، این در و درگاه‌ها

3 همرهی از لطف حق جو، تا به مقصد ره بری غیر بی‌راهی نمی‌آید، از این همراه‌ها

4 بازی دولت مخور چندین، که مانع نیستند آفتاب حشر را، این خیمه و خرگاه‌ها

1 تخته آیینه مهر تواند این سینه‌ها زیر مشتی قطعه عکس خطت، آیینه‌ها

2 نیست ابنای زمان را بهره‌ای از دلخوشی زنده در گورند دل‌ها از غبار کینه‌ها

3 شادکامی‌های دنیا نیست هرگز بی‌ملال شنبه‌ای دارند از دنبال این آدینه‌ها

4 بدتر از عیب کسان گفتن نباشد هیچ عیب چون نگه بر روی مردم می‌کنند آیینه‌ها؟

1 بس که سودا آورد بازار و شهر و خانه‌ها ترسم آخر شهر گردد دشت از دیوانه‌ها

2 کی گشایش را بود ره در دل فرزانه‌ها؟ دشت را هرگز نگنجانیده کس در خانه‌ها

3 آن قدر فیضی که صاحب‌خانه از مهمان برد می‌توان گفت که مهمانند صاحب‌خانه‌ها

4 نیست عاقل غیر در بند تعلق را بلد راه شهر عافیت را پرس از دیوانه‌ها

1 به پیری آنچنان گردیده‌ام از ناتوانی‌ها که نتوانم گشودن چشم حسرت بر جوانی‌ها

2 گداز آتش هجران او جایی که زور آرد توان بر طالع خود تکیه کرد از ناتوانی‌ها

3 ز بار غم چه پروا؟ لیک یار آید چو در گفتن از آن ترسم که از جا درنیایم از گرانی‌ها

4 اگر خورشید رخسار تو در پیش نظر باشد چو ماه نو ز پیری می‌روم سوی جوانی‌ها

1 ز طوفان خروشم، رعشه پیدا می‌کند دریا ز سیلاب سرشکم، دل به دریا می‌کند دریا

2 ز کشکول گدایان، واشود دریادلان را دل چو آبد کشتیی، آغوش خود وامی‌کند دریا

3 ز دست خود به تنگ است آنکه دارد گوهری در دل بهر موجی جدا خود را ز سر وامی‌کند دریا

4 ز ظرف تنگ جو پروردن گوهر نمی‌آید یتیمان را رعایت ظرف دریا می‌کند دریا

1 اوراق روز و شب همه طی شد به صد شتاب حرفی نخواهد چشم شعورت ازین کتاب

2 برعارضت نه موی سفید است هر طرف سیلاب عمر کف بلب آورده از شتاب

3 از دست رفت عمر و، نشد فکر توشه یی دردا که بار خویش نبستی به این طناب

4 دیگر درین مقام، مجال درنگ نیست کز پشت حلقه عمر تو شد پای در رکاب

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی