آثار واعظ قزوینی

صفحه 12 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 بی فکر تو، ناپاک دل از لوث جهان است بی ذکر تو، دل خانه بی آب و روان است

2 از ما سخن خال و خط امروز بود زشت حرف گل رخسار، گل شمع زبان است

3 برخیز که آمد به سرت مرگ سبکخیز هرچند که بر خاطرت این حرف گران است

4 جز فتنه نزاید چو زبان شد بسخن جفت شور و شر عالم همه فرزند زبان است

1 درها همه بسته است، گشاده است در دوست درهای شهان، طاق نماها ز در اوست

2 با نیک و بدم، شیوه به جز یک جهتی نیست لوح دل من چون ورق آینه یک روست

3 با آینه آرایش خود رسم زنان است خود ساختن مرد به آیینه زانوست

4 هر اشک که دیده ز شرم گنه آید یک شعبه باریک ز آبیست که در روست

1 خرمی بی غم نمی باشد درین باغ خراب خنده گل دارد از پی اشک ریزان گلاب

2 شعله رخسار او را گرد سر پروانه شو تا کی از خامی بگرد خویش گردی چون کباب؟

3 تا نمیگردی مرا در چشم، بیزارم ز چشم تا نمی آیی بخوابم، از نظر افتاده خواب

4 خشم او را، گریه عاشق کجا تسکین دهد شعله آتش چه پروا دارد از اشک کباب

1 دل با توکلست، گرم کیسه بی زر است گر دست مفلس است، ولی دل توانگر است

2 باشد توانگری نه همین جمع ملک و مال بر دادن است هرکه توانا، توانگر است

3 پاس ادب بدار، که دندان کودکان کم عمر از گزیدن پستان مادر است

4 چون مو سفید گشت، دگر وقت عیش نیست آیینه در کف تو کنون به ز ساغر است

1 ای بار داده کعبه کویت به راه‌ها گستاخ بارگاه قبول تو آه‌ها

2 بر دامن امید تو، دست دعا دراز بر آستان عفو تو روی گناه‌ها

3 رگ‌ها که در تن است، حقیقت‌شناس را باشد به سوی معرفتت شاهراه‌ها

4 هر سر ز پای کوبی شور تو بقعه‌ای دل‌ها ز های و هوی غمت خانقاه‌ها

1 نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر است که سیر چهره سبزان هزار کشمیر است

2 بهند سایه دیوار خویش خرم و شاد نشسته شاه جهانم، غمم جهانگیر است

3 اگر قلمرو هستی شود پر از دشمن چه غم که حلقه زنجیر، قلعه زنجیر است

4 گلش ز نعمت دیدار سفره گر دارد بگاه جنگ هم ابروی او بشمشیر است

1 در جهان گشته سمر حرف پریشانی ما پهن باشد همه جا سفره بینانی ما

2 نیست ما را گله از تنگی احوال جز این که ملولند عزیزان ز پریشانی ما

3 نیست از سیل حوادث به جز این دلکوبی که چرا جغد کشد منت ویرانی ما

4 دردسرهای جهان چاره ندارد جز مرگ نیست جز خاک لحد صندل پیشانی ما

1 خانه بردوشیم ما، کنج وطن کی جای ماست؟ رزق ما سرگشتگان چون گردباد از پای ماست

2 باغ زندانست، تا چون غنچه در بند خودیم هر کجا بیرون رویم از خویشتن، صحرای ماست

3 رنگ خجلت بر رخ ما ز انفعال سائلان لاله یی از کوهسار همت والای ماست

4 از می نظاره صنع است ما را سرخوشی سبزه یی هرجا که سر زد گردن مینای ماست

1 بر عدو پشت نکردن سپر است تیغ خونریز دلیران جگر است

2 نشمرد کس هنر امروز به هیچ در شمار آنکه کنون هست، زر است

3 خوی خوش با همه کس میسازد هیزم آتش گل، چوب تر است

4 سر ما و، ره یاران عزیز پای این راه، گذشتن ز سر است

1 چون دو ابروی سیاهت که به هم پیوسته است بی‌تو شب‌های درازم همه بر هم بسته است

2 میدود دل پی طفلی، که ز شوخی سخنش تا رسیده است بخاطر، ز زبانم جسته است

3 اشک شمعم، که برآن شعله خو تابم نیست میروم دور شوم، پای گریزم بسته است

4 آنچنان رفته زما بیخبر این عمر عزیز که غباری هم از او بردل ما ننشسته است

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی