سجده پیش هر بتی کفر است،یک از واعظ قزوینی غزل 132
1. سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان بس است
هر دلی را یک غم و، هر جسم را یک جان بس است
...
1. سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان بس است
هر دلی را یک غم و، هر جسم را یک جان بس است
...
1. دگر بجای رخ ساده، لوح ساده بس است
ز خجلتت، بکف آیینه جام باده بس است
...
1. باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است
در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است
...
1. رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است
عقیق دست دعا اشک چون عقیق خوش است
...
1. برد ز مجلس ما فیض آنکه خاموش است
زبان بود چو فروشنده، مشتری گوش است
...
1. تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است
برون ز پرده چو شد نغمه، خارج آهنگ است
...
1. در دلت آن نه رشته امل است
چشم دید ترا رگ سبل است
...
1. گردباد از خودنمایی، روز وشب پا درگلست
جاده را ز افتادگی سر در کنار منزل است
...
1. روزگار جامه دیبا و فرش مخمل است
کعبه دل را لباس درد دین مستعمل است
...
1. صفای چهره گلگون او سراب دل است
خیال لعل لبش، آتش کباب دل است
...
1. تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست
دامان پر از خون شده، باغ نظر ماست
...
1. فکر زلفش، در ره دیوانگی شبگیر ماست
حرف گیسویش، بجای ناله زنجیر ماست
...