آثار واعظ قزوینی

صفحه 14 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 نه همین صبح از غمم پیر است بهر من شام نیز دلگیر است

2 ناله من، ز ناتوانی ها بی صداتر از آب تصویر است

3 مرو از ره به مهربانی خصم گرمی خصم، چون تب شیر است

4 مال افزون، در آن فساد کند دل پرحرص، معده سیر است

1 نه شوق منصب هندم، نه ذوق جاگیر است که سیر چهره سبزان هزار کشمیر است

2 بهند سایه دیوار خویش خرم و شاد نشسته شاه جهانم، غمم جهانگیر است

3 اگر قلمرو هستی شود پر از دشمن چه غم که حلقه زنجیر، قلعه زنجیر است

4 گلش ز نعمت دیدار سفره گر دارد بگاه جنگ هم ابروی او بشمشیر است

1 سجده پیش هر بتی کفر است،یک جانان بس است هر دلی را یک غم و، هر جسم را یک جان بس است

2 نیست نقشی خانه آیینه را، بهتر ز عکس خانه اهل صفا را، زینت از مهمان بس است

3 آرزو داری گر اسباب مرصع داشتن بر جگر زین آرزوها، گوهر دندان بس است

4 چند سرگردان به گرد خوان دنیا چون مگس؟ زندگی گر باشدت روزی ترا یک نان بس است

1 دگر بجای رخ ساده، لوح ساده بس است ز خجلتت، بکف آیینه جام باده بس است

2 کمان جور، بآذار خلق زه بستن کنون گذشته، خدنگ قدت کباده بس است

3 بدعوی سخن و دلبستگی بجهان لب گشاده چه حاجت؟ درگشاده بس است

4 گذاشتن ز هوس، عمر خویش بر سر مال کشیدن این همه نقصان پی زیاده بس است

1 باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است

2 نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است

3 غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان گر کسی دارد زبان گرم امروز، آتش است

4 یک نگاه عجز بر دشمن، به است از صد کمند یک دل پر آه در پهلو، به از صد ترکش است

1 رفیق راه طلب، راه را رفیق خوش است عقیق دست دعا اشک چون عقیق خوش است

2 گل سرسبد عالمی تو و چون گل سلوک باید و نیکت به یک طریق خوش است

3 مرا که دیده دل جز بحسن معنی نیست از آن لب شکرین نکته یی دقیق خوش است

4 بود اگر چه دعا، نیست خوش زاهل نفاق بود اگر همه دشنام از صدیق خوش است

1 برد ز مجلس ما فیض آنکه خاموش است زبان بود چو فروشنده، مشتری گوش است

2 بروی دل در فیض است لب فرو بستن چراغ خانه باطن زبان خاموش است

3 مباش چین بجبین و، هرآنچه خواهی باش که بر عیوب تو روی گشاده روی پوش است

4 دلش ز بند غم روزگار آزاد است هرآنکه از خم زلف تو حلقه بر گوش است

1 تلاش برتری از حد، خلاف فرهنگ است برون ز پرده چو شد نغمه، خارج آهنگ است

2 کم است وجه معاش تو، از زیاده روی تو گر بزرگ نباشی، زمانه کی تنگ است؟

3 ز حرف نرم، دل دشمنان بدست آید چو چرب گشت زبان، قلعه گیر بی جنگ است

1 در دلت آن نه رشته امل است چشم دید ترا رگ سبل است

2 خواجه را گو: برو بروها رفت بعد از این آمد آمد اجل است!

3 حادثات جهان چو سیلاب است خاکساری در او فراز تل است

4 همه جا پیروند سوختگان اسب را جای داغ بر کفل است

1 گردباد از خودنمایی، روز وشب پا درگلست جاده را ز افتادگی سر در کنار منزل است

2 برگ گل از خاکساری گشته خود سر در چمن در بیابان خاربن، از سرکشی پا در گل است

3 بسکه طومار سخن پیچیده در دل مانده است تا رها گردیده از دست زبانم، در دل است

4 کافرم گر در دو عالم غیر او دارم کسی در قیامت اوست خونخواهم که اینجا قاتل است

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی