طرف از شکستگان جهان کس از واعظ قزوینی غزل 168
1. طرف از شکستگان جهان کس نبسته است
دشمن درست کرده که ما را شکسته است
...
1. طرف از شکستگان جهان کس نبسته است
دشمن درست کرده که ما را شکسته است
...
1. چون دو ابروی سیاهت که به هم پیوسته است
بیتو شبهای درازم همه بر هم بسته است
...
1. خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته است
برما شکرین لعل تو، پر تنگ گرفته است
...
1. لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده است
ساده تر لوح کسی کو دل بدنیا داده است
...
1. جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است
شیشه الوان، بجای نعمت الوان شده است
...
1. مرد روشندل، ز نقص خویشتن شرمنده است
ماه نو از ناتمامی،سر بزیر افگنده است
...
1. مایه جمعیت خاطر، نه سامان بوده است
این درم در کیسه تنگی فراوان بوده است
...
1. بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است
در جهان نیستی یارب چسان گنجیده است
...
1. خود کوه لنگری و، دلت سنگ خاره است
لعل تو آتش است و، تکلم شراره است
...
1. پیری رسید و، از همه وقت کناره است
جز جا بنام خویش سپردن چه چاره است؟
...
1. بربند میان، وقت کنارت ز میانهاست
زان لعل بها یافت، که در مخزن کانهاست
...
1. دو رنگی، شیوه اهل زمانه است
در آیین دویی، هر کس یگانه است
...