آثار واعظ قزوینی

صفحه 17 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 بعد مردن، نشان ما سخن است آتش کاروان ما سخن است

2 گردد از وی چراغ ما روشن خلف دودمان ما سخن است

3 زو شود قدر ما مگر پیدا نور شمع زبان ما سخن است

4 تر دماغیم از گل معنی باغ ما، بوستان ما، سخن است

1 مایه عزت، ز مردم روی پنهان کردن است از نظر خود را نهفتن، جسم را جان کردن است

2 سالک راه خدا بودن، باین طول امل همرهی در راه با غول بیابان کردن است

3 در کتاب گل، بآب زر نوشتست این حدیث سیم وزر اندوختن بهر پریشان کردن است

4 داشتن سوز محبت را نهان در استخوان در نیستان آتش سوزنده پنهان کردن است

1 پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن است کز پای، وقت خار علایق کشیدن است

2 مقراض وار شد چو قد از پیریم دوتا معلوم شد که از همه وقت بریدن است

3 نور نگه بدامن مژگان کشید پای یعنی که وقت پای بدامن کشیدن است

4 چین بر رخم چگونه نیفتد؟ که روز وشب چون عمر، باد تند روی در وزیدن است

1 می‌دود هرسو سخن، صاحب‌سخن گر ساکن است دود مجمر هر طرف گردان و، مجمر ساکن است

2 هست هرجایی اگر سر، لیک پابرجاست عشق گر چه غلتانست گوهر، آب گوهر ساکن است

3 یار اگر شوخ است، ندهد شیوه تمکین ز دست در نظر هرچند بی‌تاب است جوهر، ساکن است

4 از گران‌خوابان نیاید همرهی با رهروان رفت آب از جوی مرمر، آب مرمر ساکن است

1 عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است زینت الوان او از گردش رنگ من است

2 شیشه گردم، باده و آیینه باشم، عکس دوست آتشی القصه دایم در دل سنگ من است

3 پادشاه ملک فقرم، لشکر من بی کسی است از سر مطلب نهادن پای، اورنگ من است

4 چیست در دست نگین، جز پایبوس نامها؟ هست حق با من، قبول نام اگر ننگ من است

1 کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است پر ز عشق است، اگر کوه و اگر هامون است

2 کیست، کو خانه خراب هوس دنیا نیست؟ یکی از خاک نشینان درش، قارون است

3 پیش پاکان، همه اقبال جهان ادبار است نخل در آینه آب روان وارون است

4 اهل دل، ربط بهم از ره باطن دارند رشته گوهر صد لفظ همان مضمون است

1 دل تو آهن و رو سنگ و خواب سنگین است چه شد که موی تو را پنبه، خرقه پشمین است

2 به نی سواری طفلان پرد هنوز دلت کنون که وقت سواری بر اسب چوبین است

3 ترا نه فرصت حق گویی است و حق بینی زبان و چشم ز بس خودستا و خودبین است

4 دلی که درد ندارد، براحت ارزانی سری که شور ندارد، سزای بالین است

1 در طریق زندگانی هر قدم چندین گو است پیشتر باشد بمقصد، هر که اینجا پیرو است

2 پیش آن کو آگه از درد سر دولت بود تیشه برسر کوهکن را، به ز تاج خسرو است

3 نیست جز با بینوایان سردرویی های خلق پشت ما گرمست، تا برتن قبای ما نو است

4 خاکساری کن طلب پیوسته، تا باشی عزیز هست دائم در بلندی هر که روسوی گو است

1 طرف از شکستگان جهان کس نبسته است دشمن درست کرده که ما را شکسته است

2 جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟

3 پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟ کشتی بگل از این تن خاکی نشسته است

4 چو ریخت عقد گوهر دندان ز یکدگر معلوم شد که رشته روزی گسسته است

1 چون دو ابروی سیاهت که به هم پیوسته است بی‌تو شب‌های درازم همه بر هم بسته است

2 میدود دل پی طفلی، که ز شوخی سخنش تا رسیده است بخاطر، ز زبانم جسته است

3 اشک شمعم، که برآن شعله خو تابم نیست میروم دور شوم، پای گریزم بسته است

4 آنچنان رفته زما بیخبر این عمر عزیز که غباری هم از او بردل ما ننشسته است

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی