آثار واعظ قزوینی

صفحه 19 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است مردم ز فکر زندگی ای دل چه زندگی است

2 باشد برو ز هر نفسی تازیانه یی زان باد پای عمر توگرم دوندگی است

3 بر سر بود نشیمن گل، از شکفتگی در پای جای خار مدام از گزندگی است

4 دست سخاست، پایه معراج برتری جای سحاب، بر سر خلق از دهندگی است

1 چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی است چو نام حلقه شود، خاتم سلیمانی است

2 چه تن به بستر دولت دهی؟ که عاقل را به دیده دولت بیدار، خواب شیطانی است

3 به چر خ سوده، سر قصر دولتی هرجا کشیده گردن و در انتظار ویرانی است

4 دهد ضعیف نوازی، جلای دیده دل به حال مور نظر، سرمه سلیمانی است

1 دیدم ملک و مال جهان را، ندیدنی است دامن بود گلی که ازین خار چیدنی است

2 پوشیدنیست چشم ز هر کار این جهان الا تهیه سفر خود که دیدنی است

3 شاخ قدت خمیده ز بار شکستگی زین شاخ مرغ روح تو آخر پریدنی است

4 دامن فشاندنیست ز هر چیز در جهان جز پای آرزو که به دامن کشیدنی است

1 زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست زد از تپش به مرهم کافور پشت دست

2 از نازکی نگار شود روی دست او گر تند بیندش کسی از دور پشت دست

3 پرخار حسرتیم، بما دست رد منه سازی خدا نخواسته ناسور پشت دست

4 در محفلی که شعله حسن تو قد کشید پیش تو شمع می نهد از دور پشت دست

1 ز بسکه قوت جذب نگاه با آن روست بهر که حرف زنم، روی گفت و گو با اوست

2 گرش بود نظری، با سگان درگه خویش نگنجدم دگر از شوق، استخوان در پوست

3 بنای حسن ز اول نهاده اند بناز به سنگ سخت دلی پای طاق آن ابروست

4 چو کاسه یی که نویسند هفت سلام در آن ز زعفران رخم نقش کاسه زانوست

1 درها همه بسته است، گشاده است در دوست درهای شهان، طاق نماها ز در اوست

2 با نیک و بدم، شیوه به جز یک جهتی نیست لوح دل من چون ورق آینه یک روست

3 با آینه آرایش خود رسم زنان است خود ساختن مرد به آیینه زانوست

4 هر اشک که دیده ز شرم گنه آید یک شعبه باریک ز آبیست که در روست

1 خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست تا ز هستی کنده یی دل را، نگین نام اوست

2 تا بفکر خویش افتادیم، صید او شدیم هر به خود پیچیدن ما، حلقه یی از دام اوست

3 یاد او در خاطرم آسوده نتواند نشست بی قراریهای عاشق، بستر آرام اوست

4 عذر خواهیهای لطفش از دلم بیرون نبرد این چه دلچسبی است با شیرینی دشنام اوست

1 واعظ دل شده هرجا که بود بنده اوست ذره دور است ز خورشید، ولی زنده اوست

2 خاک از ژاله عرقناک و، سپهر از انجم فرش تا عرش سراپا همه شرمنده اوست

3 ای زمین زاده، مکش بر در حق گردن عجب کآسمان نیز باین قدر، سرافگنده اوست

4 چون گلی کان شود از باد پریشان دیگر زآن دل، آرام محالست که برکنده اوست

1 گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست! گفتمش: آن دود چیست؟ گفت: که آن موست موست

2 من که بملک جهان، ندهم یک موی او دل بجهان چون دهم؟ در دل من اوست اوست!

3 چون شود او جلوه گر، در قدم سرو او جان من آب است آب، جسم منش جوست جوست

4 آنکه شود پردگی، مغز بود؛ مغز، مغز وآنکه بود خودنما، پوست بود پوست پوست

1 چشم بگشا سرو آزادم، ببین احوال چیست؟ گوش کن یک لحظه فریادم، ببین احوال چیست؟

2 با وجود اینکه دارم لنگری چون درد تو دل تپیدن داد بر بادم، ببین احوال چیست؟

3 با وصالت بی نیاز از زندگی بودم کنون میرسد مردن بفریادم، ببین احوال چیست

4 گاه در صحرا و گه در کوه می سازم وطن گاه مجنون، گاه فرهادم، ببین احوال چیست؟

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی