سخن تا پخته نبود کی پسند از واعظ قزوینی غزل 227
1. سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عام افتد؟
نگیرد کس ز خاک آن میوه یی کز نخل خام افتد؟
...
1. سخن تا پخته نبود کی پسند خاص و عام افتد؟
نگیرد کس ز خاک آن میوه یی کز نخل خام افتد؟
...
1. ز گلشن چون براه آن سرو قد لاله رو افتد
گذارد بوی گل گل را و از دنبال او افتد
...
1. به دل اندیشه جانانم از شوکت نمیگنجد
می دیدار او در ساغر طاقت نمیگنجد
...
1. عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ تر پیچد
سرشک از غیرتم در دیده، چون آب گهر پیچد
...
1. فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟
ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟
...
1. بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان به کف گردد
کمان بردار، تا خورشید نارنج هدف گردد
...
1. ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جان گردد
سخن گر بر زبان یک نقطه افزاید زیان گردد
...
1. آزاده بهمراهی کس بند نگردد
خاصیت سرو است که پیوند نگردد
...
1. ز یاران رنجش هم، مانع دیدار میگردد
غبار خاطر، آخر در میان دیوار میگردد
...
1. چگونه سوی تن از شرم باز میگردد
کفی که بهر گرفتن دراز میگردد
...
1. زبان حال عاشق، آن زمان غمّاز میگردد
که در دل بیقراری همنشین راز میگردد
...
1. کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگردد
سگ درنده از سوزن کجا دوزنده میگردد
...