غیر افغان، برنخیزد نغمهای از واعظ قزوینی غزل 73
1. غیر افغان، برنخیزد نغمهای ز آواز ما
جز خراش سینه، ابریشم ندارد ساز ما
1. غیر افغان، برنخیزد نغمهای ز آواز ما
جز خراش سینه، ابریشم ندارد ساز ما
1. هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز ما
همچو باران بهاری فیض می بارد ز ما
1. شیشه دلها شکستن، نیست کار سنگ ما
از برای آشتی پیوسته باشد جنگ ما
1. بالید از رخ تو دل پر ملال ما
از آفتاب به در شد آخر هلال ما
1. خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما
هر شکنج نامه سطری باشد از احوال ما
1. شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما
خویش را بشکند آنکس که خورد بر دل ما
1. سامان حرف و صوت ندارد بیان ما
فردیست از کتاب خموشی زبان ما
1. با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان ما
خصم، خوش باشد اگر داری سر میدان ما
1. سرکرد وصف خوبی رویت، زبان ما
بگرفت خوبی تو، سخن از دهان ما
1. نبود صفت لعل تو، حد سخن ما
این لقمه فزونست بسی از دهن ما
1. خاکساری شده سرمایه آسودن ما
صندل دردسر ماست همین سودن ما
1. تنگ از بسکه شد زمانه ما
مردمی خاست از میانه ما