آثار واعظ قزوینی

صفحه 50 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم بحرف زودتر آ، تا بخویش دیرتر آیم

2 اگر عتاب نمایی تو، من بتاب در افتم اگر ز جای در آیی تو، من ز پای درآیم

3 بدست و پا زدن این ره نمیرسد بنهایت مگر تمام شود عمر و، در رهت به سر آیم

4 ز رشک اینکه مبادا ترحمت به دل آید چنین شکسته نمیخواهمت که در نظر آیم

1 چهره بگشای، که از شوق بپرواز آیم تا بود جان بتن از خود روم و، باز آیم

2 پر ز افغانم و خاموش چو ابریشم ساز ناخن دادرسی کو که به آواز آیم؟!

3 تنم از ضعف چنان شد، که بسر منزل خویش نبرم راه ز بیهوشی اگر باز آیم

4 شبنم آسا همه تن دیده گریان گردم چون بگلگشت سراپای تو طناز آیم

1 ما ز هر عشرت دنیا بسخن ساخته ایم بلبلانیم و، ز عالم بچمن ساخته ایم

2 خون خوردیم و ز ادب نام لب او نبریم به انار دل از آن سیب ذقن ساخته ایم

3 کام ما نیست بجز رخصت بوسی ز لبش ما بیک حرف، از آن میم دهن ساخته ایم

4 دلنشین تا شده ما را شکرین گفتارش با دل تنگ از آن تنگ دهن ساخته ایم

1 چشم و گوش و عقل و حس رفتند و، ما وامانده ایم رفته است اسباب ما، خود پیشتر، ما مانده ایم

2 از شراب هستی احباب خالی گشت و ما همچو مو در کاسه افلاک بر جا مانده ایم

3 خواب مرگ از کوفت شاید آورد ما را برون در تلاش زندگانی آن قدر وامانده ایم

4 ما بساط هر تعلق زین سرا برچیده ایم بهر رفتن با عصائی بر سر پا مانده ایم

1 ما بلبلان خار علایق گزیده ایم در آشیان بال و پر خود خزیده ایم

2 دامن بدست خار علایق نداده ایم چون باد اگر چه بر گل و ریحان وزیده ایم

3 از دامگاه بال هما کرده ایم رم در خرقه چون کبوتر چاهی خزیده ایم

4 فیضی که برده ایم ز شیرینی لبت حرف لب تو گفته، لب خود گزیده ایم

1 برکنده از حیات، باندک بهانه ایم دندان کرم خورده کام زمانه ایم

2 گردیده پرده هنر ما، وجود ما ز آن قدر ما نهفته، که خود در میانه ایم

3 امروز در بساط جهان، نیست خوشدلی ما مست بزم دوش، و شراب شبانه ایم

4 فارغ ز هر غمم، دل پر یاد دوست کرد ما پادشاه عالم خود زین خزانه ایم

1 ضعف پیری آمد و، دست از جهان برداشتیم دل بمرگ خود نهادیم و، ز جان برداشتیم

2 ضعف پیری ها بسی ما را ز پا افگنده بود قد دو تا کردیم، خود را از میان برداشتیم

3 صرف شد عمر گرامی جمله در بی حاصلی ما چه حاصلها کزین آب روان برداشتیم!

4 ضامن روزی زمین و آسمان و، ما ز خلق منت نان از زمین و آسمان برداشتیم

1 بی رهنما، براه طلب پا گذاشتیم خود را بشوق راهروی وا گذاشتیم

2 تدبیر دلگشایی ما، هیچکس نکرد این کار را بدامن صحرا گذاشتیم

3 راضی بدلشکستگی جهل خود شدیم گردنکشی بمردم دانا گذاشتیم

4 با ما هر آنچه خصم توانست کرد کرد ما انتقام خود بمدارا گذاشتیم

1 ما ز نادانی، ز بس بدبین و بدخواه خودیم راه ناامن است، تا جایی که همراه خودیم

2 رهزنی ما را نباشد، چون خودی در راه دوست در طریق بندگی القصه خود چاه خودیم

3 هرکجا افتاد کاهی قد بیاری کرد راست در میان همدمان شرمنده کاه خودیم

1 از بزرگان وحشی و، با خاکساران همدمیم کوه اگر باشی تو، ما سیلیم؛ اگر خاکی، نمیم!

2 همچو حرفی کز کتاب افتاده باشد برکنار گر بصورت دورم از یاران، بمعنی باهمیم

3 صبح تا شب باد پیما، شب سراسر غنچه خسب بوستان زندگی را ما همانا شبنمیم

4 میتوان با چرب و نرمی، خصم را بستن زبان ما ز خوی نرم، بر زخم دهنها مرهمیم

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی