کشد از گرم رویی، نیک و بد از واعظ قزوینی غزل 561
1. کشد از گرم رویی، نیک و بد را در بر آیینه
ازین رو، نیک و بد را نیز باشد رو در آیینه
...
1. کشد از گرم رویی، نیک و بد را در بر آیینه
ازین رو، نیک و بد را نیز باشد رو در آیینه
...
1. نگذاشت جان غم تو برای شهادتی
دارند عاشقان عوض جان، ارادتی
...
1. شایسته قبول، ندارم عبادتی
جز بر سیاه نامگی خود شهادتی
...
1. زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر منتی
وای اگر در عهد ما میبود صاحب همتی
...
1. با من همیشه درد تو دارد عنایتی
صد شکر کز غم تو، ندارم شکایتی
...
1. نیی کریم، ز فیض آب تا نمیگردی
چو آفتاب جهانتاب تا نمیگردی
...
1. به گرد دولت دنیای دونپرور چه میگردی؟!
چو آب نخل بیبر را، به گرد سر چه میگردی؟!
...
1. پسند دوست نبود خود پسندی
من و بیچارگی و دردمندی
...
1. درین ماتمسرا از غفلت ای جاهل، چه میخندی؟!
ترا چه دل، عزیزی مرده ای غافل چه میخندی؟
...
1. بی سجده درگاه تو، نبود سر خاری
بی خاک درت، نیست رخ هیچ غباری
...
1. در دلها برویت میگشاید نرم گفتاری
کلید خانه آیینه شد صیقل ز همواری
...
1. سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری
هر روز زیر را نیست، چون استر مکاری
...