آثار واعظ قزوینی

صفحه 46 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 پیری آمد روشنی از چشم گریان رفت حیف! اشک حسرت از قفایش تا بدامان رفت حیف!

2 آفتاب پیری از کهسار سختی شد بلند شبنم باغ جوانی بود دندان، رفت حیف!

3 روشنی از دیده ما گردش ایام برد گوهر بی قیمت ما از نگیندان رفت حیف!

4 مرغ گفتارم، ز سنگ سختی دوران پرید عندلیب خوشنوایی از گلستان رفت حیف!

1 عهد شباب رفت و، نشد هیچ کار حیف! دست طلب نچید گلی زین بهار حیف!

2 عمر دراز رفت و، نشد فکر توشه یی از دست شد طناب و، نبستیم بار حیف!

3 با این سیاه رویی و آلوده دامنی رفتیم همچو سیل ازین کوهسار حیف!

4 داریم چشم گریه ز یاران بروز مرگ ما خود بروز خود نگرستیم زار حیف!

1 خانه ها کرده است ویران در جهان بسیار برق میزند زین غصه خود را بر در و دیوار برق

2 با تر و خشک جهان، کارش گزیدن بوده است نیست بیجا گر ز غم پیچد بخود چون مار برق

3 آه گرم خوشه چینی میرود بر آسمان زآن بر آرد هر دم انگشت از پی زنهار برق

4 بیشتر باشد بلا گردنکشان را در جهان خویشتن را میزند بسیار بر کهسار برق

1 خواهد نمک خمیر وجودت ز شور عشق نانیست این، که پخته شود در تنور عشق

2 بر خود زدن نه پایه هر سست همت است فرهاد کند جانی و، آن هم بزور عشق

3 چون سگ که اوفتد به نمک زار، دور نیست نفس پلید پاک شود گر بشور عشق

4 باید«بلن ترانی » صبح وصال ساخت ره گر دهند موسی دل را بطور عشق

1 غیر از می جنون، نرساند دماغ عشق جز موی سر، فتیله نخواهد چراغ عشق

2 شورم ز تندگویی ناصح شود فزون صرصر چو روغن است مرا در چراغ عشق!

3 در نسخه جمال تو بس نکته هاست درج نتوان ولی مطالعه اش بیدماغ عشق

4 پر بود کوه و دشت ز مجنون و کوهکن کو بیدلی کنون، که کند کس سراغ عشق؟!

1 نبود این همه گشتن پی دنیا لایق خرده جویی است نه از همت والا لایق

2 شربت مرگ ترا پیش لب اینک دارند نیست دیگر ز تو دوشابدلیها لایق

3 شهر پاکان شده نزدیک، ترا نیست دگر دل آلوده بصد گونه تمنا لایق

4 بجز از نقطه تجرید و، بعالم خط نسخ نیست دیگر سخن خال و خط از ما لایق

1 نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک شرار را نبود از هجوم خرمن باک

2 ملایمت ز گزند زمانه آزاد است ندارد آینه آب، از شکستن باک

3 خط از جمال خداداد، صرفه یی نبرد چراغ مهر ندارد ز باد دامن باک

4 نمیکشد دل روشن، کدورت از دنیا که چشم شعله ندارد ز دود گلخن باک

1 از یار بد چه نقص، بخوش طینتان پاک؟ تن گر شود پلید، چه نقصان بجان پاک؟!

2 دارد کلام پاکدلان بیشتر اثر زور خدنگ بیش بود از کمان پاک

3 بر خصم، بی درشت سخن، کارگر تراست زو داد خود بگیر بتیغ زبان پاک

4 هر دم گزندی از سگ نفست رسد بدل افتاده این پلید ترا خوش بجان پاک

1 افزون بود ز عالم دل یاد آن بزرگ کوچک شود سرا، چو بود میهمان بزرگ

2 آسان تر آن جهان بکف آید ازین جهان بهتر زند خدنگ، بود چون نشان بزرگ

3 بر دل ترا نچسبد از آن کار آن جهان کآیینه است کوچک و، آیینه دان بزرگ

4 بس دستگاه همت والا شده است تنگ زآن رو که گشته اند بسی کوچکان بزرگ

1 بگذشت زندگی همه در انتظار مرگ اما چه زندگی؟ که نیامد بکار مرگ!

2 عینک بدیده نیست مرا، نور چشم من چشمم چهار شد بره انتظار مرگ!

3 بر خاست گرد پیریم از شاهراه عمر معلوم شد که میرسد اینک سوار مرگ!

4 از بهر دورباش حواسم ز راه او گردیده پیریم ز عصا چوبدار مرگ

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی