آثار واعظ قزوینی

صفحه 44 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 خرامان چون رود بیرون ز گلشن سرو دلجویش نگاه گریه آلودی بود هر شاخ تر، سویش

2 بچشم غیرت از دنبال او، وقت خرامیدن کم از تار نگاهی نیست، هر مویی ز گیسویش

3 قدح مینوشد آن وحشی غزال و، من ازین داغم که رنگ نشأه می میگذارد روی بر رویش

4 چه سان با غیر بینم، همنشینش، من که از غیرت کنم فریاد تا خیزد قیامت از سر کویش

1 ای خوشا عزلت، که گردیم از در دلها خلاص ما ز روی مردم و، مردم ز روی ما خلاص

2 هست تا دل با غم عالم سرو کارش، بجاست کشتی از رفتن نگردد هرگز از دریا خلاص

3 روی آسایش نمی بیند دل پر آرزو خانه زنبور، هرگز نیست از غوغا خلاص

4 میرسد از پی برات خط بنقد طاقتم تا زدست انداز زلفش، میکنم خود را خلاص

1 نبود دعا فلک سیر، الا بپای اخلاص این نخل کی کشد سر، جز در هوای اخلاص

2 در کشور سعادت، فرمانرواست بر نفس آن را که سایه افگند، بر سر همای اخلاص

3 هر سو ز بحر طاعت، صد موجه از غرض هاست نبود نجات ممکن، بی ناخدای اخلاص

4 در رسته جزا نیست، جا رشته قبولش؛ تا گوهر عمل را، نبود بهای اخلاص!

1 غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غرض کس را نگشته است روا در جهان غرض

2 باور مکن میان دو همدم یگانگی چندانکه بر نخاسته است از میان غرض

3 تا حرف بی غرض نبود، نیست کارگر؛ باشد چو سنگ، بر دم تیغ زبان غرض

4 صورت برای معنی دل بسته است تن نبود بغیر آینه ز آیینه دان غرض

1 بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض کز جا دگر نمیکندم اضطراب قرض

2 نظم سخن چگونه نپاشد ز یکدیگر تار نفس گسسته شد از پیچ و تاب قرض

3 زآن وا نمیشود بسخن چون صدف لبم کز سر گذشته چون عرق شرم، آب قرض

4 قرض از حساب رفت برون و، نمیدهم چیزی بقرض خواه، بغیر از حساب قرض

1 عاشقان را ره ندارد، در دل پر غم نشاط هست در خلوت سرای عشق نامحرم نشاط

2 خنده واری در جهان از خرمی نبود اثر بسکه نفرت میکند از مردم عالم نشاط

3 در نیاید یاد حق در سینه دل مردگان جا ندارد هیچگه در خانه ماتم نشاط

4 نیست یاری همچو غم، گر قدردان باشد کسی در جهان زین رو نمیباشد دمی بیغم نشاط

1 نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نشاط ابله آن کو میکند در وی تمنای نشاط

2 جز گل آتش نچیند باغبان از شاخ خشک چند باشی آخر ان عمر جویای نشاط

3 شادکامیهای عالم، مایه ناکامی است گریه ها چون ابر میخیزد ز دریای نشاط

4 لاله غم، سرخ دارد روی باغ عیش را نیست غیر از نخل ماتم، گلشن آرای نشاط

1 به پنج روزه حیاتست اعتبار غلط نه یک غلط دو غلط، بلکه صد هزار غلط!

2 گذشت آنکه شکفتی دل از بهار و خزان بود دگر طمع آن ز روزگار غلط!

3 طلب مکن ز جوانان کمال پیران را که هست خواستن میوه از بهار غلط!

4 بدست باز فراغ و، بدشت صید عمل بود گذشتن ازین دشت، بی شکار غلط!

1 ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ برگ خزان برای تو باشد کتاب وعظ

2 ای آنکه برده غفلت دنیا ترا ز هوش بر روی دل چرا نفشانی گلاب وعظ؟!

3 چشمت ز خواب بیخبری وا نمیشود تا چهره حیات نشویی بآب وعظ

4 چون شد سواد موی تو روشن، میسر است آیینه بر گرفتن و، خواندن کتاب وعظ

1 باشد بحرف راست چو دایم بنای وعظ طبع کجت از آن نشود آشنای وعظ

2 از بس ترا دماغ پر از باد نخوتست در سر نگنجدت که نشینی به پای وعظ

3 حق هست با تو،نشنوی ار حرف حق ز من گوشت گرفته پنبه غفلت بجای وعظ

4 چشم دلت چو از پی زینت دود مدام در گوش جان بکش گهر پر بهای وعظ

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی