آثار واعظ قزوینی

صفحه 38 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر کشید از نگاه تند چشم او بمن خنجر کشید

2 نیست برتر از تلاش پستی خود پله یی گر بود انصاف، باید سنگ را با زر کشید

3 هر سر مویم بدست صد شکست افتاده است بر سرم تا عشق از سنگ جفالشکر کشید

4 هر که پردازد، بحالم، گرددش در دیده اشک خامه نقاش، تصویرم بچشم تر کشید

1 درد تو، کی توان بتن ناتوان کشید؟! کوهی چنان بموی چنین، چون توان کشید؟!

2 هر جا نوشته بود ز مجنون حکایتی جسم ضعیف من خط بطلان بر آن کشید

3 پر فتنه بود از نگهت روزگار ما طاقت چه خوب کرد که پا از میان کشید!

4 در عشق لازم است توانایی آن قدر کز چشم نیم مست تو نازی توان کشید

1 جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید غیر از گل عباسی ازین باغ نروید

2 در پرده لبهاست، از آن جای زبان را تا حرف غم عشق تو بی پرده نگوید

3 هر گام درین راه، تماشای جدایی است حیف است کس این بادیه با دیده نپوید

4 بر خاک در دوست ره سجده نیابد تا چهره دل از گرد ره غیر نشوید

1 از حرص گشته کام جهان پیش ما لذیذ سازد طعام بی مزه را اشتها لذیذ

2 چین بر جبین اهل کرم ناید از طلب زهر طمع بود بمذاق سخا لذیذ

3 بی شور عشق، کی بری از فقر لذتی؟ ز آن رو که بی نمک نشود شوربا لذیذ

4 راضی شدن بداده حق، نانخورش بس است نان تهیست بر سر خوان رضا لذیذ

1 گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان لذیذ نیست در کام کرم، جز خوردن مهمان لذیذ

2 در مذاقم تا شدم از زهر فرقت تلخ کام هیچ نعمت نیست چون جمعیت یاران لذیذ

3 هست حرف تند ناصح تلخ بر بیحاصلان پیش صاحب کشت باشد تندی باران لذیذ

4 بی گرفتن فی المثل دادن میسر گر شدی در مذاق اهل حاجت، میشدی احسان لذیذ

1 دل که باشد نشیمن غم یار غم دنیا در آن نیابد بار

2 سرکه از عشق سربلندی یافت نرود زیر بار منت دستار

3 درد، کهسار کشور عشق است دل ز غیرت پلنگ آن کهسار

4 نکنی روترش، ز تلخی غم ز آنکه غم شربتست و، دل بیمار

1 با چنان وحشت ز شوق رحمت آمرزگار روز مرگم هست چون شام غریب روزه دار

2 خوش گرفتار طلسمات علایق گشته یی در شکست آن ترا لوحیست هر سنگ مزار

3 مرد در پیری ز اندک سختیی یابد شکست زآب و رنگ افتد نگین، وقتی که گردد نامدار

4 عقل اگر قاضی است، بر بی اعتباریهای عمر محضری پر مهر باشد، صفحه هر لاله زار

1 گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار زبان نرم، نهالی که عزت آرد بار!

2 ز سرخ رویی آتش، ترا شود روشن که خوی تند چه مقدار خجلت آرد بار

3 بهم فشردن دست صدف، بس است دلیل که مالداری بسیار، خست آرد بار

4 ز جوی آب گل آلود خوانده ام سطری که انس بدگهر آخر کدورت آرد بار

1 گوشه گیران را بره درگه سلطان چه کار؟! سیر چشمان را بچین ابرو دربان چه کار؟!

2 بوریا چون موج آب زندگی استاده است کلبه درویش را با قالی کرمان چه کار؟!

3 نیکنامان، فارغند از منت عمر دراز زنده جاوید را،با چشمه حیوان چه کار؟!

4 پیش پای آب، یکسانست سنگ و خاک جو مرد سالک را بسخت و سست این دوران چه کار؟!

1 گر نپرسد حالم آن نامهربان غمخوار وار در دهان تنگ او جا نیست یک گفتاروار!

2 چون کند عناب آن لب چاره صد خسته دل؟ عالمی بیمار و، شربت نیست یک بیمار وار!

3 بسکه دل کندن ز بزم یاد جانان مشکلست آهم از لب باز میگردد بدل طوماروار

4 میکنم خالی ز بیرحمی دل او را بعجز گر امانم میدهد آن غمزه یک دیدار وار

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی