خلق می بینند فیض از تنگدستان از واعظ قزوینی غزل 382
1. خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشتر
روشنایی میدهد شمع پریشان بیشتر
...
1. خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشتر
روشنایی میدهد شمع پریشان بیشتر
...
1. میشود زین بندگیها، شرمساری بیشتر
زان بتقصیرم بود، امیدواری بیشتر
...
1. مست آمد، با جمالی از شفق گلرنگ تر
چهره در دل بردن، از خورشید زرین چنگ تر
...
1. کشد کلفت ز دنیا کم، بود هرکس به تمکین تر
ازین رو آب را از خاک باشد جبهه پرچینتر
...
1. کند پند ملایم در گرانجانان اثر بهتر
که با گوش گران باشد سخن آهسته تر بهتر
...
1. الینده ساغر گل مفلسونک ایاغینه بنزر
یوزینده غازه ترگوندوزنک چراغینه بنزر
...
1. منعم! باهل فقر چه خوانی نوای زر؟
ما را بس است سکه مردی بجای زر!
...
1. به از زمانه نداریم شوخ و شنگ دگر
که هر دو روز کند جلوه یی برنگ دگر
...
1. کلاه ترک به سر نه، بگیر کشور دیگر
کلاه بال هما، هر دمی است بر سر دیگر!
...
1. اوزگه عالمده مگر تو کسم غمیندن یاشلر
یوخسه بدسیلا به دوزمزلر بود اغلر تاشلر
...
1. پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا مخور
میخور آخر سرت، زنهار از وی پا مخور!!
...
1. چابقونچی، اگری باخشی مژگان یراقیدور
اول غمزه اوغری، گوزلری اوغری یتاقیدور
...