آثار واعظ قزوینی

صفحه 33 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 غنچه سالی خون خورد، تا چهره‌ای گلگون کند در چنین محنت‌سرا، دل شادمانی چون کند؟!

2 خودنمایی زیر چرخ فتنه بار از عقل نیست از سبک‌مغزی حباب از بحر سر بیرون کند

3 بس که عنقا داشت عار از شهرت خود در جهان در میان خلق نتوانست سر بیرون کند

4 می‌کند دل را مکدر، صحبت اهل نفاق با دورویان جهان، آیینه یارب چون کند؟!

1 آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند! کیست شمشاد که گیسوی ترا شانه کند؟!

2 بند غم هر که کشد، قدر رهایی داند عاقلم کرده از آن عشق، که دیوانه کند

3 آن چه مژگان دراز است، که گر خواباند میتواند مه من زلف بآن شانه کند

4 آن زمان عاشق سودازده غم نشناسد کآشنایی تواش از همه بیگانه کند

1 هست سالک با خدا، گر کار دنیا می‌کند نیست جز در بحر کشتی، رو به هرجا می‌کند

2 باشد از بی‌خان و مانان برگ عیش اغنیا زندگانی شهر از پهلوی صحرا می‌کند

3 خاکساری قدرت افزاید، که در میزان گهر پله پستی چو گیرد، نرخ بالا می‌کند

4 گرنه ما رزق خود از بی‌جوهری پیدا کنیم هرکجا باشیم، ما را رزق پیدا می‌کند!

1 گفت‌و‌گوی آن دهن، اندیشه بی‌جا می‌کند گر تواند کرد، او را بوسه پیدا می‌کند

2 خنده در عین سخن یارم نه بی‌جا می‌کند گفت‌و‌گو در می‌فشاند، لب بغل وامی‌کند

3 کس ندارد ره به دل از دورباش غمزه‌اش ورنه افغانم اثر در سنگ خارا می‌کند

4 کار ما را می‌کند کوتاه آن زلف دراز کوتهی در حق ما آن چشم شهلا می‌کند

1 فارغ از خود هر که میگردد، فراغت میکند هر که از خود چشم پوشد، خواب راحت میکند

2 ما سراپا ناقصان را، صرفه در گمنامی است زشت رسوا میشود، چندانکه شهرت میکند

3 فتنه میبارد ز ابر سایه بال هما سر برون کی عاقل از کنج قناعت میکند؟!

4 ای که از همچشمی دشمن، در شهرت زدی آنچه نتوانست دشمن کرد، شهرت میکند

1 زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکند زآن لب، به یک دو قطعه شکر صلح میکند

2 هر کس که دیده رنگ ترا وقت جنگ جو صلح ترا به جنگ دگر صلح میکند؟!

3 از بس به زیر تیغ تغافل نشسته است از نامه تو دل به خبر صلح میکند

4 باشد چو عضو عضو ترا شیوه یی جدا چشم تو جنگ و، طرز نظر صلح میکند

1 امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟ بلبل گهی روان سخن شاد میکند!

2 امروز جز دکان گدایی نمیشود هرجا که مسجدی کسی آباد میکند

3 نبود عجب ز کثرت اگر نالم این چنین از کثرتست سیل که فریاد میکند

4 منعم که می گدازدم از منت عطا ما را به اعتقاد خود ایجاد میکند!

1 کی دگر دیوانه ما با قبا سر می‌کند؟ جامه از مصحف اگر پوشد، که باور می‌کند؟!

2 ناروایی، تا نباشد نام عشقی بر سرت! بر سر، ای دل، داغ کار سکه بر زر می‌کند

3 یاری خردان برد، کار بزرگان را ز پیش صف شکافی تیغ، از پهلوی جوهر می‌کند

4 عمر می‌کاهد ز فکر مال، دایم خواجه را خویش را از ضبط گوهر، رشته لاغر می‌کند

1 می‌شود جان تازه، چون دوری ازین تن می‌کند می‌شود دل زنده هرگه یاد مردن می‌کند

2 مرهم مظلوم باشد، نیش بر ظالم زدن زخم دندان سگان را، بخیه سوزن می‌کند

3 پیچش هر کار را، باشد گشادی عاقبت آخر این سرگشتگی کار فلاخن می‌کند

4 ای که از رنج توقع مانده‌ای از خواب و خور درد دندان طمع را، چاره کندن می‌کند

1 پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند کز اضطراب راه سخن گم نمیکند

2 در روز وصل، ریختم از دیده هر نفس خونی که هجر در دل مردم نمیکند!

3 رسم شکفتگی ز جهان برفتاده است کس غیر چاک سینه، تبسم نمیکند

4 همکاسه با حلاوت عیش زمانه است هرکس چو باده حق نمک گم نمیکند

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی