آثار واعظ قزوینی

صفحه 32 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 عارف اگرچه بی‌غم دل دم نمی‌زند هردم چه خنده‌ها که به عالم نمی‌زند

2 در خامشی بگیر سبق از کتاب، کو با صد لب و هزار سخن دم نمی‌زند

3 آگه شود اگر ز مکافات ضرب و زور من بعد شاه سکه به درهم نمی‌زند

4 آن را که خواب مرگ بود در نظر مدام چون شمع تا سحر مژه بر هم نمی‌زند

1 این حریفان که گهی زاهد و گه اوباشند از پی وسعت روزی، نخود هرآشند

2 رفته دندان و، پی نقش و نگارند هنوز گویی این طفل مزاجان صدف نقاشند

3 جمله بینا به عیوب هم و، کور از هنرند همه در شام سیه رویی خود خفاشند

4 عیب هم را همه چشمند و زبان، چون مقراض روز و شب همدم یکدیگر و، در پرخاشند

1 فرداست اینکه زمره شاهنشهان کشند حسرت برآن گروه که حسرت بنان کشند

2 کرمان آب گنده استاده زرند این زاهدان ک دست باب روان کشند

3 خلق زمانه اند پی دست برد هم دست آن کسان برند که پا ز میان کشند

4 درویش، قدر کشور امن و امان بدان شاهان سپاه هر طرف از بهر آن کشند

1 یاران ز خودستایی، پیوسته در خروشند جنس هنر ندارد، زان روی خود فروشند

2 گیتی دهان افعی است، خلق زمانه دندان بر جان خلق نیشند، در کام خویش نوشند

3 افسرده آتش مهر، کانون سینه ها را یاران عجب نباشد با یکدگر نجوشند

4 زین دوستان عجب نیست، گویند اگر بد ما هستند بس تنک، زان عیب کس نپوشند!

1 ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند نظر در آینه مشکل که بی نقاب کند!

2 تراست چهره به کیفیتی که می ترسم که باده رنگ ترا آب در شراب کند!

3 چگونه تاب نظر بازی نگاه آرد رخی که از عرق شرم خود حجاب کند؟!

4 ز پرادائی چشم سیاه او، چه عجب نگاه را به تکلم اگر حساب کند؟!

1 حلقه بر هر دری این زمزمه را ساز کند که برویت اثر ناله دری باز کند

2 پایه تخت شرف الفت بی قدران است شعله را صحبت خاشاک سرافراز کند

3 بر سرت چتر سیه بختی خود بس، چه ضرور به پر و بال هما روح تو پرواز کند؟!

4 در خم چرخ بود شادی ما بیخردان خنده کبک که در چنگل شهباز کند

1 چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا بشکند چون به گلشن قد فرازد، شاخ گلها بشکند

2 آفتاب از رشک خواهد کاستن چون ماه، اگر همچو مه طرف کلاه آن ماه سیما بشکند

3 یار بد مست است و، می گستاخ می بوسد لبش کاسه می ترسم آخر بر سر ما بشکند

4 پیش عقد گوهر او دم زند گر از صفا خنده اش دندان در، در کام دریا بشکند

1 از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟ آن دل شکسته باد، کز امداد نشکند!

2 عشق مرا چه غم ز دهن خوانی رقیب سیمای آتش از دم حداد نشکند

3 پشتم خمید و، عشق خداداد او بجاست از پیچش ورق خط استاد نشکند

4 گر سر کند ز سنگدلیهای او سخن سخت است اینکه خامه فولاد بشکند

1 تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند باده از جوشیدن بسیار، خود را کم کند

2 سر برون آورد عکس از روزن آیینه گفت: فیض صحبت میتواند سنگ را آدم کند!

3 قامت از پیری نگردد اهل غیرت را دوتا پشت مردان را، تواضع پیش دونان خم کند

4 بسکه ترسیده است چشمم، ز آشناییهای خلق آشنایی زخم من مشکل که با مرهم کند

1 نوبهار آمد، خردگو فکر زنجیرم کند حیف چندان نیست کز دیوانگی سیرم کند؟!

2 آن سیه رویم که بحر رحمت او هر نفس بخشش صرف جهانی، صرف تقصیرم کند

3 نا زیاد عالم طفلی کند حسرت کشم روزگار از موی سر زآن کاسه پر شیرم کند

4 نور اقبالی که من در جبهه دیدم ترک را پشت پایی دور نبود گر جهانگیرم کند

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی