فارغ از خود هر که میگردد، از واعظ قزوینی غزل 323
1. فارغ از خود هر که میگردد، فراغت میکند
هر که از خود چشم پوشد، خواب راحت میکند
...
1. فارغ از خود هر که میگردد، فراغت میکند
هر که از خود چشم پوشد، خواب راحت میکند
...
1. زآن چشم، دل به یک دو نظر صلح میکند
زآن لب، به یک دو قطعه شکر صلح میکند
...
1. امروز کس کجا ز سخن یاد میکند؟
بلبل گهی روان سخن شاد میکند!
...
1. کی دگر دیوانه ما با قبا سر میکند؟
جامه از مصحف اگر پوشد، که باور میکند؟!
...
1. میشود جان تازه، چون دوری ازین تن میکند
میشود دل زنده هرگه یاد مردن میکند
...
1. پیش تو شکوه عزم تظلم نمیکند
کز اضطراب راه سخن گم نمیکند
...
1. در زبان خبطی سخن را از بها می افگند
در قلم مویی رقم را از صفا می افگند
...
1. خوبان بغازه چون رخ خود لاله گون کنند
هر روز تازه در جگر خلق خون کنند
...
1. نیست دندان آنکه پیران از دهان می افگنند
تف بر روی اعتبار این جهان می افگنند!
...
1. دردمندان، بسکه رم از خودنمایی میکنند
ناله های ما تلاش نارسایی میکنند
...
1. گردید حرص افزون، آن را که مال افزود
میگردد آب پر زور، چون میشود گل آلود
...
1. سخن سیم و زر و خانه و اسباب بود
سخنی فی المثل امروز اگر باب بود
...