آثار واعظ قزوینی

صفحه 26 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 آغاز محبت دگر انجام ندارد این صبح قیامت ز قفا شام ندارد

2 در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست این بادیه امن دد و دام ندارد

3 خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت سیماب ازین روست که آرام ندارد

4 پیداست ز کوکو زدن فاخته با سرو کان پیش قد دلکشت اندام ندارد

1 بگو به شرم، ز چشمم ترا نگاه ندارد که پشت آینه سان، دیده ام نگاه ندارد

2 ز جاه و دولت دنیا، همین خوشست که هرکس بلای جاه کشیده است حب جاه ندارد

3 نشد ز کوی تو محروم هیچ کس که ز وسعت طریق عشق تو بیرون شدن ز راه ندارد

4 اگر چه نیست زغم، در دیار فقر نشانی ز یمن عشق تو دارم غمی که شاه ندارد

1 جهان خاک کَرَم‌خیزی ندارد از آن تخم سخن‌ریزی ندارد

2 به حال راستان پی بردم آنگاه که گفت استاد:«الف چیزی ندارد»!

3 مترس از بخشش ای منعم، که گیتی چون همت ملک زرخیزی ندارد

4 جهان چیزی که دارد مردم، اما دگر از مردمی چیزی ندارد

1 بی غم عالم، دمی بر اهل دولت نگذرد نیست غم، گر هر دمی از ما به عشرت نگذرد

2 بسکه خاک کلبه من، تشنه مهمان بود سیل ازین ویرانه، بی قصد اقامت نگذرد

3 تندخو را صرفه نبود کاوش افتادگان تند باد از خاک، هرگز بی کدورت نگذرد

4 بکری این وقت و ساعتهای مینا کار چند؟ جهد کن این وقت و ساعتها به غفلت نگذرد

1 ز ما به خشم جهان دو رنگ می‌گذرد صباح و شام به رنگ پلنگ می‌گذرد

2 توان ز عینک پیران به چشم دل دیدن که تیر آه ضعیفان ز سنگ می‌گذرد

3 تمام عمر تو ای ساده‌دل ز نقش هنر به فکر جامه خوش‌طرح و رنگ می‌گذرد

4 به خون خویش نمودیم صلح با تو همان زما چو تیر نگاهت به جنگ می‌گذرد

1 نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد گره لقمه ام از شیشه روزی وا کرد

2 فیض گمنامیم این بس که ز خلوتگه فقر شغل دنیا نتوانست مرا پیدا کرد

3 سایه بال هما بود بلای سیهی کز سرم پرتو خورشید سعادت واکرد

4 نیست شرمندگی دست تهی کم، چه عجب بید مجنون نتواند سر اگر بالا کرد؟

1 آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد حرف تمکینش، زبان راتیغ لنگردار کرد

2 بیزبانی در دو گیتی مایه آسودگی است از زبان خود را ترازو زیر چندین بار کرد

3 کوته از پیری نگردد آرزوهای دراز صبح نتواند بره خوابیده را بیدار کرد

4 انفعال جرم باشد توبه در پیش کریم گردش رنگی تواند کار استغفار کرد

1 چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد خط از آن رو خار بستی گرد آن گلزار کرد

2 مو بمو برداشت، انگشت، از خط مشکین رخش با دل ما آنچه نازش کرده بود، اقرار کرد

3 خوش تماشائی است درگلزار حسن نو خطی خار هرجا گل کند، اینجا ولی گل خار کرد

4 نیست برگرد عذارش خط، که از طومار حسن حلقه نام خویشتن را آن گل رخسار کرد

1 زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار کرد در تنم هر استخوانی، کار نیش مار کرد

2 بس که شد از هر طرف آوازه مرگی بلند قیل و قال آن، ز خواب غفلتم بیدار کرد

3 سهل شد راه عدم از دیدن مرگ کسان کثرت این کاروان، ره را به ما هموار کرد

4 در نظر دارالشفائی شد مرا روی زمین آسمان در خاک از بس نرگس بیمار کرد

1 ای که زینت طلبی جسم ترا لاغر کرد زینت این بس که بهر ژنده توانی سرکرد

2 شمع سان هرکه شبی بخت چراغش برکرد تا سحر خاک کدورت ز جهان بر سر کرد

3 داشت دل را بشنیدن ز کدورت ها پاک پنبه گوش، نگهداری این گوهر کرد

4 بزمین برد فرو خجلت محتاجانم بی زری کرد به من، آنچه به قارون زر کرد

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی