آثار واعظ قزوینی

صفحه 24 از 64
64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 به دل اندیشه جانانم از شوکت نمی‌گنجد می دیدار او در ساغر طاقت نمی‌گنجد

2 شب وصلش چنان بر خویش می‌بالم ز دیدارش که نور دیده‌ام در پرده حیرت نمی‌گنجد

3 از آن رو می‌روم از خود، چو می‌آیی به بالینم که دیدن خویش را پیش تو در غیرت نمی‌گنجد

4 ز درد روز مهجوری، ز غم‌های شب دوری ز بس پر شد دلم، در بستر راحت نمی‌گنجد

1 عرق بر خویش چون از تاب آن گلبرگ تر پیچد سرشک از غیرتم در دیده، چون آب گهر پیچد

2 نقاب افگنده برخوان شرح حال بیزبانان را که میترسم زبان نامه هم در یکدگر پیچد

3 نبیند کشتی ما روی آسایش در این دریا مگر وقتی که چون گرداب خود را بر خطر پیچد

4 تویی فرمانروای کشور دلها کنون واعظ دلی نتواند از تأخیر افغان تو سر پیچد

1 فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟ ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟

2 طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد

3 ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم مگر در خواب مژگانی بمژگان آشنا گردد

4 تلاش پایه عزت، ز بیشرمی نمی آید نهال سربلندی سبز از آب حیا گردد

1 بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان به کف گردد کمان بردار، تا خورشید نارنج هدف گردد

2 از آن رو درج دل در دامن این دشت نگشایم که می‌ترسم گرامی‌گوهر غم‌ها تلف گردد

3 به همواری نصیحت بیش در دل‌ها اثر دارد ز نرمی قطره باران، در گوش صدف گردد

4 ز فکر این غزل آمد به یادم درگه شاهی که سنگ از فیض خاک درگهش در نجف گردد

1 ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جان گردد سخن گر بر زبان یک نقطه افزاید زیان گردد

2 امانت دار حرف خود، مگردان ساده لوحان را نفس در خانه آیینه، نتواند نهان گردد

3 چنان جمعیت خاطر بود در عالم وحدت که تنهایی درین ره، میتواند کاروان گردد

4 چنانم گشته دامنگیر، ذوق گوشه عزلت که نتواند بحرف سیر فردوسم زبان گردد

1 آزاده بهمراهی کس بند نگردد خاصیت سرو است که پیوند نگردد

2 با همت والا زر دنیا نشود جمع باران که بکهسار رسد، بند نگردد

3 در خانه دل یاد خدا پانگذارد تا رفته ز فکر زن و فرزند نگردد

4 دیوانه بود هرکه دهد تن به علایق زنجیر پلی گرد خردمند نگردد

1 ز یاران رنجش هم، مانع دیدار می‌گردد غبار خاطر، آخر در میان دیوار می‌گردد

2 خراش افتاده بر هم آنچنان در دل چو سوهانم که دشمن بر دل من گر خورد، هموار می‌گردد

3 به سودایی مده هر لحظه دل، گر عافیت خواهی که کس زود از هوای مختلف بیمار می‌گردد

4 به آزادی گرفتار است هرکس را که می‌بینم به زیر آسمان آسودگی بیکار می‌گردد

1 چگونه سوی تن از شرم باز میگردد کفی که بهر گرفتن دراز میگردد

2 جهان هستی، اگر هست این که من دیدم چرا نفس چو فرورفت، باز میگردد

3 مکن بدشمن سرکش ملایمت که بشمع زبان شعله ز نرمی دراز می گردد

1 زبان حال عاشق، آن زمان غمّاز می‌گردد که در دل بی‌قراری هم‌نشین راز می‌گردد

2 کشد از هم‌نشینان رازهای دل به رسوایی نفس چون همدم نی می‌شود، آواز می‌گردد

3 چنان دلبسته یاد جمال اوست افغانم که همراه نفس از لب به خاطر بازمی‌گردد

4 گرفتم سرمه را با چشم او یک جا توان دید نگاه شوخ‌چشم او، چرا با ناز می‌گردد

1 کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده می‌گردد سگ درنده از سوزن کجا دوزنده می‌گردد

2 نکو از اختلاط بدکنش، بد می‌شود آخر چو با تیغ آب همدم می‌شود، بُرّنده می‌گردد

3 چمن تا گل نمی‌گردد، کجا گل می‌دهد ای دل؟ مخور غم، این کدورت‌ها در آخر خنده می‌گردد

4 خدا را بنده شو، گر در جهان آزادگی خواهی که ترک بندگی چون کرده کافر، بنده می‌گردد

آثار واعظ قزوینی

64 اثر از غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی