1 ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
2 آن که می خواست برویم در دولت بگشاید با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
3 آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم
4 آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم
1 شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
2 نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم
3 همه به کاری و من دست شسته از همه کاری همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم
4 خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم
1 به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
2 برای گفتن با دوست شکوه ها به دلم بود ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم
3 وگر نگاه امیدی بسوی هیچکسم نیست چرا که تیر ندامت بدوخت چشم امیدم
4 رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی که من به اهل وفا و مروتی نرسیدم
1 یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
2 تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
3 خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
4 منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
1 دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گیرم گه از زمین و گه از آسمان سراغ تو گیرم
2 به جای آب روان نیستم دریغ که در جوی به سر بغلطم و در پیش راه باغ تو گیرم
3 نه لاله ام که برویم به طرف باغ تو لیکن به دل چو لاله بهر نوبهار داغ تو گیرم
4 به بام قصر بیا و چراغ چهره بیفروز که راه باغ تو در پرتو چراغ تو گیرم
1 در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
2 با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
3 دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
4 پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
1 گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم آخر نه باغبانم شرط است من نباشم
2 ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
3 عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
4 اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
1 اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم
2 اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشی توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم
3 چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم
4 فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم
1 خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
2 خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم
3 خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد خدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانم
4 پریشان یادگاریهای بر بادند و می پیچند به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم
1 به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
2 چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم
3 به مرگ زنده شدن هم حکایتی است عجیب اگر غلط نکنم خود به جاودان مانم
4 در آشیانه طوبا نماندم از سرناز نه خاکیم که به زندان خاک دان مانم