1 به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ
2 ثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
3 من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
4 تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
1 به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
2 چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
3 سری به خاک فرو برده ام به داغ جگر بدان امید که آلاله بردمم از خاک
4 چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین چو پیریت به سرآرند حاکمی سفاک
1 از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
2 گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل
3 تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل
4 دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل
1 گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
2 گر چو چشمش به سپیدی زدهام نقش سیاه چون نگاهش غزل بیبدلی ساختهام
3 شکوه در مذهب درویش حرامست ولی با چه یاران دغا و دغلی ساختهام
4 ادب از بیادب آموز که لقمان گوید از عمل سوخته عکسالعملی ساختهام
1 دامن مکش به ناز که هجران کشیدهام نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
2 شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر پاداش ذلتی که به زندان کشیدهام
3 از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه آب فراوان کشیدهام
4 جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار آخر غمت به دوش دل و جان کشیدهام
1 تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
2 در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
3 پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم
4 طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
1 برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
2 عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران سادهدل من که قسم های تو باور کردم
3 به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
4 تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
1 نفسی داشتم و ناله و شیون کردم بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
2 گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
3 لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست اشک چون لاله سیراب به دامن کردم
4 در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم
1 چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
2 چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
3 خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
4 فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم