1 جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
2 بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
3 قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
4 شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد
1 شب به هم درشکند زلف چلیپایی را صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
2 گر از آن طور تجلی به چراغی برسی موسی دل طلب و سینه سینایی را
3 گر به آیینه سیماب سحر رشک بری اشک سیمین طلبی آینهسیمایی را
4 رنگ رؤیا زدهام بر افق دیده و دل تا تماشا کنم آن شاهد رؤیایی را
1 از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
2 گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل
3 تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل
4 دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل
1 شنیدهام که به شاهان عشق بخشی تاج به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج
2 تو تاج بخشی و من شهریار ملک سخن به دولت سرت از آفتاب دارم تاج
3 کمان آرشه زه کن که تیر لشگر غم بر آن سر است که از قلب ما کند آماج
4 اگر که سالک عشقی به پیر دیر گرای که گفتهاند قمار نخست با لیلاج
1 زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
2 یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
3 ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
4 ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
1 گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
2 گر چو چشمش به سپیدی زدهام نقش سیاه چون نگاهش غزل بیبدلی ساختهام
3 شکوه در مذهب درویش حرامست ولی با چه یاران دغا و دغلی ساختهام
4 ادب از بیادب آموز که لقمان گوید از عمل سوخته عکسالعملی ساختهام
1 تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
2 کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
3 بر سردر عمارت مشروطه یادگار نقش به خون نشسته عدل مظفر است
4 ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم ما را سریر دولت باقی مسخر است
1 دستی که گاه خنده بآن خال میبری ای شوخ سنگدل دلم از حال میبری
2 هرکس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو دست از حریف خویش بدان خال میبری
3 چالی فتد به گونهات از نوشخند و دل زان خال اگر گذشت بدین چال میبری
4 مهتاب شب که سرو چمانی به طرف جوی چون سایهام کشیده و به دنبال میبری
1 ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی خاری به خود میبندی و ما را ز سر وا میکنی
2 از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی
3 ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی
4 با چون منی نازکخیال ابرو کشیدن از ملال زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی
1 الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی
2 به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد کمان ابرو تو را صیدم که در صیادی استادی
3 چه شورانگیز پیکرها نگارد کلک مشکینت الا ای خسرو شیرین که خود بی تیشه فرهادی
4 قلم شیرین و خط شیرین سخن شیرین و لب شیرین خدا را ای شکر پاره مگر طوطی قنادی