1 خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
2 گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
3 ماه درویش نواز از پس قرنی بازم مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد
4 دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد
1 قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
2 جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس
3 قراری نیست در دور زمانه بی قراران بین سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس
4 تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس
1 بیداد رفت لاله بر باد رفته را یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
2 هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
3 جز در صفای اشک دلم وا نمی شود باران به دامن است هوای گرفته را
4 وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
1 اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
2 گرت به مردم چشم اهتزار قبله نماست به ارزیابی صد کعبه یک نگاهت بس
3 جمال کعبه چمن زار می کند صحرا برو که خار مغیلان گل و گیاهت بس
4 تو خود چو مرد رهی خضر هم نبود نبود شعاع چشمه حیوان چراغ راهت بس
1 اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
2 مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
3 دیگر شکسته بود دل و در میان ما صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود
4 او بود در مقابل چشم ترم ولی آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
1 رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده دیدار گو بمان به قیامت
2 گر تو قیامت به وعده دور نخواهی یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت
3 بانگ اذان است و چشم مست تو بینم در خم محراب ابروان به امامت
4 قصر نمازت چه ای مسافر مجنون کعبه لیلی است قصد کن به اقامت
1 گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
2 مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا
3 کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا
4 نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا
1 تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
2 سرکشان را چو به صاف سرخم دستی نیست سر ما خاک در دردکشان خواهد بود
3 پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود
4 تا جهان باقی و آئین محبت باقی است شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
1 شبها به کنج خلوتم آواز میدهند کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند
2 گویی به ارغنون مناجاتیان صبح از بارگاه حافظم آواز میدهند
3 وصل است رشته سخنم با جهان راز زان در سخن نصیبهام از راز میدهند
4 وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان تا آشیان قدس تو پرواز میدهند
1 آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
2 گلهای کردم و از یک گله بیگانه شدی آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
3 مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا ناله هایی است در این کلبه احزان که مپرس
4 سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس