1 یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
2 امروز در میانه کدورت نهاده پای آن روز در میان من و دوست جانبود
3 کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست اول حبیب من به خدا بی وفا نبود
4 دل با امید وصل به جان خواست درد عشق آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود
1 اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
2 مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
3 دیگر شکسته بود دل و در میان ما صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود
4 او بود در مقابل چشم ترم ولی آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
1 گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید از در آشتیم آن مه بی مهر درآید
2 آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان با دم عیسویم ایندم آخر به سر آید
3 خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب به تماشای من از روزنه کلبه درآید
4 دلکش آن چهره که چون لاله بر افروخته از شرم بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید
1 تا دهن بستهام از نوشلبان میبرم آزار من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
2 تا بهار است دری از قفس من نگشاید وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
3 هرگز این دور گل و لاله نمیخواستم از بخت که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار
4 هردم از سینه این خاک دلی زار بنالد که گلی بودم و بازیچه گلچین دلآزار
1 دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز
2 وامداریم و سرافکنده ز خجلت در پیش که پس انداخته ایم اینهمه وام ای شیراز
3 توسن بخت نه رام است خدا می داند ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز
4 نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز
1 فَرُّخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز خبر از کوی تو میآوردم باد هنوز
2 در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز
3 دارم آن حجب جوانی که زبانبند منست لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز
4 فرخ خاطر من خاطره شهر شماست خود غمآبادم و خاطر فرحآباد هنوز
1 شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
2 به گوشوار دلاویز ماه من نرسد ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز
3 به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا گشوده پرده پاییز خاطراتانگیز
4 چنان به ذوق و نشاط آمدم که گویی باز بهار عشق و شبابست این شب پاییز
1 اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
2 گرت به مردم چشم اهتزار قبله نماست به ارزیابی صد کعبه یک نگاهت بس
3 جمال کعبه چمن زار می کند صحرا برو که خار مغیلان گل و گیاهت بس
4 تو خود چو مرد رهی خضر هم نبود نبود شعاع چشمه حیوان چراغ راهت بس
1 قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
2 جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس
3 قراری نیست در دور زمانه بی قراران بین سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس
4 تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس
1 آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
2 گلهای کردم و از یک گله بیگانه شدی آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
3 مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا ناله هایی است در این کلبه احزان که مپرس
4 سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس