از غم جدا مشو که غنا از شهریار گزیدهٔ غزلیات 73
1. از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
...
1. از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
...
1. گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام
شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
...
1. دامن مکش به ناز که هجران کشیدهام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
...
1. تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
...
1. برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
...
1. نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
...
1. چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
...
1. ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
...
1. شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
...
1. به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم
ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
...
1. یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
...