1 ز گر مخوییت آتش ز لاله زار گریخت ز زهر چشم تو صیاد از شکار گریخت
2 مگر به گردش چشم تو سال عاشق گشت که عید ناشده امسال او به پار گریخت
3 رمیده شهر به صحرا ز دل تپیدن من به این امید که پرسد کسی چکار گریخت؟
4 تپیدن دلی از بیقراریم گل کرد که رنگ وعده ز سیمای انتظار گریخت
1 ارغوان زار شفق یک آتش بی دود ما نرگسستان سحر یک اشک آه آلود ما
2 سجده ای کز جبهه گرد آستانش می برد می توان دیدن ز سیمای جبین فرسود ما
3 عکس ماه نو شود در بحر چون ماهی کباب ابر نیسان گر شود چشم شرار آلود ما
4 خاطر نازک نقاب آرزوهای دل است رنگ گل زنگ است در آیینه مقصود ما
1 فلک آیینه اسکندر علی بن ابیطالب جهان تاریک و روشنگر علی بن ابیطالب
2 چراغ پاکی مظهر علی بن ابیطالب فروغ اولین جوهر علی بن ابیطالب
3 بدایت تکیه گاه او نهایت خاک راه او امیرالمومنین حیدر علی بن ابیطالب
4 منجم طفل نادانش مهندس لام الف خوانش محیط و مرکز و محور علی بن ابیطالب
1 آسودگی کجا دل بیتاب من کجا شوق سفر کجا و قرار وطن کجا
2 در پرده جذبه گر نشود رهنمای شوق یوسف کجا و رایحه پیرهن کجا
3 ابر است و گل شکفته و گلزار تازه روی ساقی کجا پیاله کجا انجمن کجا
4 دیوانه نیستیم که پیمانه بشکنیم ما از کجا و توبه پیمان شکن کجا
1 گر ندانی تا قیامت راز ما نقش کن بر لوح دل انداز ما
2 بی جگرتر از نگاه حیرتیم بر زمین پر می کشد پرواز ما
3 ما امانتدار نقد وحدتیم در دل عالم نگنجد راز ما
4 گر نداند دل توان معذور داشت می گدازد در دل ما راز ما
1 جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را
2 خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را
3 شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش تماشا پرده پوشد جلوه حسن خدایی را
4 اگر ننمود عارض دیده بیدار می باید درون پرده دارد حسن شوخش خود نمایی را
1 نازک شد از وفا دل و قدر جفا شناخت چشم ضعیف روشنی توتیا شناخت
2 در شکوه لب گداختنم آنقدر نبود داغم از اینکه مست تو خود را چرا شناخت
3 در بزم بیزبانی ما هر که جا گرفت صد رنگ جلوه سخن از یک ادا شناخت
4 در حیرتم که آینه بهر چه می خرند خود را دگر ندید کسی که تو را شناخت
1 پرورده لطف سایه ات امید و بیم را گردیده خضر جذبه ره مستقیم را
2 بلبل شکار کرده به رنگ بهار فیض گلدسته های نکهت خلق عظیم را
3 گیرد در اضطراب معاصی پی شفا دست تو نبض ناله عظام رمیم را
4 از شرع حاذق تو خجالت طبیب ما اعجاز عیسوی لب خاموش بیم را
1 دل و درد تو که صبر است و قرار است مرا من و یاد تو که باغ است و بهار است مرا
2 می توان مشعل خورشید ز خاکم افروخت حسرت داغ کسی شمع مزار است مرا
3 هرچه می گویی از آن چشم سیه می آید یار بیگانه و بیگانه یار است مرا
4 من و گلچینی آتشکده داغ کسی به تماشای گل و لاله چه کار است مرا
1 از می دیگر است مستی ما سر ساغر به گردن مینا
2 واژگون است کار اهل جنون خار بر سر زنیم و گل بر پا
3 پیچش زلف موج زنجیر است خط سبز است نسخه سودا
4 یکدم از خون نمی شود خالی بی تو هم چشم ماست ساغر ما