1 قبله عالم میخانه خم ابروها گردش نرگس مستانه رم آهوها
2 سیر گلشن کن اگر تشنه دیدار خودی آب از چشمه آیینه رود در جوها
3 عالم آواره شوقند چه خورشید و چه ماه سوده پای فلک از شوق تو تا زانوها
4 دعوی این بس که ز کوشش همه رسوا شده ایم حلقه در گوش کمان تو خم ابروها
1 ای گلشن از بهار خیال تو سینهها برگ گل از طراوت نامت سفینهها
2 هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
3 گر از نسیم راز تو عالم چمن شود بوی گل صفا دمد از گرد کینهها
4 در جستجوی گوهر ذاتت فکنده چرخ از روز و شب به قلزم غیرت سفینهها
1 خوش بهاری است قدحنوشیها بوی گل نشئه بیهوشیها
2 گریه کی فرصت حیرت میداد میشمردم به تو خاموشیها
3 لب گشودم سخن از یادم رفت چه بهشتی است فراموشیها
4 چقدر درد دل از یادم رفت حاصلی داشت فراموشیها
1 دل آیینه خانه زنبور دیده سوی دلم نهانیها
2 شیشهام از نگاه میشکند کردهام یاد سختجانیها
3 بلبلم نغمهسنج حیرانی دیده گلزار بیزبانیها
4 حسن سیر بهار تنهایی است ما و مجنون و سرگرانیها
1 میرسد مست شکوه کاهیها گله مشتاق عذرخواهیها
2 از لبش بوسهای طمع دارم در گدایی است پادشاهیها
3 سینه صافی بهشت راحت ماست دوزخ کیست کینهخواهیها
4 روز عید بهانهجوییهاست وای بر جان بیگناهیها
1 بس که میترسم از جداییها میگریزم از آشناییها
2 نالهخیز است متصل چون نی بند بند من از جداییها
3 دل منت گزیده میداند که چه درد است با دواییها
4 تربتم را بهار آبله کرد گل باغ برهنهپاییها
1 دوزخ اقلیم خودنماییها جان مرحله برهنهپاییها
2 بسیار ز جانب وفاکیشان شرمنده شدم ز آشناییها
3 خوابی است تمام عمر در عالم تعبیرش داغ آشناییها
4 از عالم راه و رسم بیزارند هم شهری و طرز روستاییها
1 سرو شوخ من بیا تنها بیا غافل بیا مستم و بسیار مشتاقم به جان و دل بیا
2 پایمالت گر شود گل داغ می سوزم ز رشک چون به بزم دیده می آیی ز راه دل بیا
3 خاطرم نازکتر است از شیشه می دانی تو هم تا توانی آمدن ای شوخ سنگین دل بیا
4 برگ و بار کشت ما را نیست هنگام گداز برق بیحاصل برو یا در سر حاصل بیا
1 عارضت گلدسته باغ نظر دارم بیا انتظارت بیشتر از بیشتر دارم بیا
2 بی تماشای رخت گلدسته بند حسرتم جان به لب خون در جگر گل در نظر دارم بیا
3 صبح محشر را نمکسود جراحت می کنم با تو امشب یک دو حرف مختصر دارم بیا
4 بازگشتن گر چه هست اما وداع تربت است می روم از خویشتن عزم سفر دارم بیا
1 سیرگاه قدح کشان مهتاب شوخی پیر دلجوان مهتاب
2 ابرو باران و روح لاله وگل صبح نوروز می کشان مهتاب
3 سایه برگها چراغانها کرده گل فرش بوستان مهتاب
4 در سفیداب قلع رنگ صفا چهره پرداز گلستان مهتاب