88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 اگر ز درد نشانی بود فغان تو را شکستگی نکند صید استخوان تو را

2 به راه بیدلی خود چو عکس آینه باش که از تو شوق کند جستجو نشان تو را

3 برو ز خاطر پرواز تا به گلزاری که دام سبز کند گرد خون چکان تو را

4 زخویش بگذر و سرگرم جستجویی گرد که نور دیده نماید یقین گمان تو را

1 در دل گداختیم تمنای خویش را شاید که ناله گرم کند جای خویش را

2 فرصت سلم خریده بازار محنتم امروز می خورم غم فردای خویش را

3 زان پیشتر که گریه شود رو شناس ما شستیم سرنوشت مداوای خویش را

4 آخر دچار کوی تو شد گرد تربتم دیدم بهار آبله پای خویش را

1 چمن جلوه کن غبار مرا سبز کن باغ انتظار مرا

2 دل و یادش خدا نگهدارد در طلسم خزان بهار مرا

3 عشق دیوانه خوش تماشایی است سیر کن سیر کار و بار مرا

4 خنده می آیدم چو می پرسی سبب گریه های زار مرا

1 به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را

2 هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را

3 غبار خاطر مقصد شود سعی فضول اینجا ندارد هیچ کوشش اجر سعی کامل ما را

4 شد از عکس رخت آیینه ها دیوان حیرانی چه خواهد شد بخوان یکبار احوال دل ما را

1 چو شمع سوختگی تر کند دماغ مرا نگاه گرم دهد روشنی چراغ مرا

2 بهار تشنه خونم شود اگر داند که آب تیغ تو سرسبز کرده باغ مرا

3 به عزم کوی تو آواره چمن شده ام ز بوی گل نکند تا کسی سراغ مرا

4 به کار سوختنم شعله چون کند تقصیر نخوانده است مگر سرنوشت داغ مرا

1 اگر دنیا اگر عقبا علی بن ابیطالب اگر امروز اگر فردا علی بن ابیطالب

2 فروغ دیده وحدت صفای سینه کثرت بهشت خاطر دانا علی بن ابیطالب

3 لوای دولت شاهان صفای جان آگاهان سر سرها دل دلها علی بن ابیطالب

4 نبینی تا قیامت خواب ویرانی اگر دانی چه معماری است در دلها علی بن ابیطالب

1 باده چون زور آورد هشیار می‌سازد مرا خواب چون گردد گران بیدار می‌سازد مرا

2 صبح را گلگونه می‌بخشد کف خاکسترم سوختن رنگین تر از گلزار می‌سازد مرا

3 دارد اکسیر حواس جمع دل چون شد خراب سایه ویرانه‌ها بسیار می‌سازد مرا

4 غفلتم تعمیر آگاهی است دیدم بارها چشم خواب‌آلود من بیدار می‌سازد مرا

1 دل و جان سیرگاه یار خواه اینجا و خواه آنجا من و بزمی که از خود می رود یاد نگاه آنجا

2 طلسمی بسته از هر سایه مژگان در اقلیمی که چون دیوانه با زنجیر می گردد نگاه آنجا

3 زمین سبزه دشت محبت تازگی دارد به مژگان دست در آغوش می روید گیاه آنجا

4 بنازد وادی وحشت ببالد سبزه مجنون ندارد قطره جز چشم غزال ابر سیاه آنجا

1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را

2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را

3 چه داند دلبری طفلی که در گلزار میخواری ز بوی می نکرده غنچه اش آلوده دامان را

4 زچشم پر فریب محشرانگیز تو می آید که از یک جنبش ابروکند بنیاد ایمان را

1 گر یار در دل است عبث آرزو چرا گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا

2 ساقی پراست میکده دل ز بحرها الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا

3 ما را گداخت عمری و کس را خبر نکرد گر ریختیم خون مروت مگو چرا

4 خالق وکیل ماست خلایق همین بس است! گفتیم حرف خویش دگر گفتگو چرا

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی