1 با شکوه همزبان نشود گفتگوی ما پیچیده همچو گریه نفس در گلوی ما
2 ما آبروی خویش به عالم نمی دهیم بیهوده گریه ریخت به خاک آبروی ما
3 ای دل غمین مباش که در وادی طلب آوارگی دو اسبه کند جستجوی ما
4 ما را دلیل بادیه سرگشتگی بس است منت ز خضر هم نکشد آروزی ما
1 جذبه شوق تو خضر ره آگاهی ما می گدازد نفس برق ز همراهی ما
2 خضر در قافله گمشدگان بسیار است دست آگاهی ما دامن گمراهی ما
3 ساغر زهر به کام (و) لب خندان داریم خصم در آتش رشک است ز کین خواهی ما
4 تهمت بینش و محرومی دیدار بلاست خنده گل می کند از گلشن آگاهی ما
1 پری گشته آیینه دار هوا توان دیدن از روی کار هوا
2 چرا مست و مجنون نباشد کسی هوای بهار و بهار هوا
3 برازنده سینه چاک ابر ز عکس شفق لاله زار هوا
4 گداز خجالت گلابش کند شود بوی گل گر دچار هوا
1 صبح است مست باده دوشینه هوا چاک است از تبسم گل سینه هوا
2 پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج بال تذرو دیده در آیینه هوا
3 کبک پیاله دل به شکفتن نمی دهد گردیده می مصاحب دیرینه هوا
4 شبنم به روی گل چو مرصع پیاله ای است از قطره قطره گوهر گنجینه هوا
1 گردون ز بسکه برد غمت در دیارها از روز من گرفت سبق روزگارها
2 عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت مشت غبار رهگذر انتظارها
3 کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال از پرتو دلم شررستان غبارها؟
4 جوش بهار بگسلد از هم که از رخت گل می زنیم بر سر لیل و نهارها
1 از مهر تو سینه ها اثرها وز داغ تو دیده ها نظرها
2 پرواز فنا چه بی نشان است در سینه نهفته بال و پرها
3 کم قدری اوج اعتبار است افزون شده ام ز بیشترها
4 شایستگی عداوتم نیست پر منفعلم ز کینه ورها
1 شمشیر تو قبله گاه سرها پروانه ناوکت جگرها
2 پرواز وفاست گلفشان تر بر باد دهیم بال و پرها
3 چون برق که بر شفق بتابد تیغت زده بر صف جگرها
4 از پرتو آفتاب رویت گردیده غبارها شررها
1 ای نام تو قبله زبانها چشم دلها چراغ جانها
2 آیینه راز توست عالم پیداست ز نامها نشانها
3 ویران شده نسیم شوقت مانند حباب خانمانها
4 سرمنزل توست بینشانی گرد ره کیست کاروانها؟
1 تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
2 شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون او سرو گلستانها من خار بیابانها
3 آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن دیدارپرستیها منتکش حرمانها
4 آمیزش یکرنگی آیینه تماشا کن گرد من و بوی گل سرکار چراغانها
1 زنجیری طرهات ختنها سودایی جلوهات چمنها
2 فریاد که دم نمیتوان زد بییاد تو هیچ ما و منها
3 دارم ز تو لعل پاره داغ بیرون ز شمار انجمنها
4 خاموشیها زباندرازی در پرده نگنجد این سخنها