88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 بسکه دارد سر هم چشمی گلشن مهتاب کرده برخاک سرکوی تو مسکن مهتاب

2 سر شبگردی آن قامت موزون دارد قد گر از سرو کشد یک سر و گردن مهتاب

3 از خیال تو دل خاک تجلی کده ای است شوخ چشمی کند از دیده روزن مهتاب

4 شب ز دود دلم افلاک چنان سوخته است که نشسته است به خاکستر گلخن مهتاب

1 موجها برده دل ز باغ در آب لاله ها شسته روی داغ در آب

2 چه صنمخانه ای است عالم عکس خوش نماید گل چراغ در آب

3 بی سبب دل نمی کند ز سحاب قطره دارد گهر سراغ در آب

4 خط مشکین و عارض گلرنگ سایه افکنده بال زاغ در آب

1 چه خوش افتاده عکس ماه در آب چیده آیینه دستگاه در آب

2 سر خط سینه صافیی دارد مشق دل می کند نگاه در آب

3 همه در بحر اضطراب دلند کس چه داند گل از گیاه در آب

4 در لباس است اعتبار همه هست یکسان گدا و شاه در آب

1 پری رخی است عرق کرده عکس ماه در آب بساط آینه وا می کند نگاه در آب

2 فریب خورده دل گر به طرف جو گذرد حباب می شکند گوشه کلاه در آب

3 جنون نه زحمت کشتی کشد نه منت موج به پای شوق تو وا کرده ایم راه در آب

4 ندید روی زمین جای یک دم آسایش حباب رفت و بنا کرد خانقاه در آب

1 عکس مهتاب کشیده است پریخانه در آب شده از موج عیان محشر دیوانه در آب

2 گر خیال تو چراغ دل گوهر گردد خیزد از موج شرار پر پروانه در آب

3 خانه پرداخته مجنون غم سیلابش نیست کشتی اوست سبکباری ویرانه در آب

4 گردد از سبزه و خاشاک همان بر لب جو رو بشویند اگر جاهل و فرزانه در آب

1 مست نازی نتوان گفت که ما را دریاب سوی خود بین و دل اهل وفا را دریاب

2 هر نسیمی که وزد نامه فارغبالی است خار صحرای جنون باش و هوا را دریاب

3 این خزانی است که از رشحه گل بسیار است؟ تا به کف آینه داری دل ما را دریاب

4 آه سرد از تو چه پنهان نفس سوخته است یک ره این شعله خاشاک نما را دریاب

1 بهار سوختن گردیده شمع بزم ما امشب توان چیدن گل از بال و پر پروانه ها امشب

2 چنان کیفیت جام تبسم برده از هوشم که در چشمم نمی آید نگاه آشنا امشب

3 نمی دانم سر از بالین تن از بستر چه حال است این که روز حشر شد در دیده من توتیا امشب

4 ز یاد روی او دارد دلم هر گوشه ای دامی چراغان می کند از آه در ویرانه ها امشب

1 محبت خوش جناغی بسته وحشت الفت است امشب برای مصلحت یاران عداوت الفت است امشب

2 بکش پیمانه و گلزار رخساری چراغان کن اگر در گیرد از روی تو صحبت الفت است امشب

3 نگاه نیم مستش اختراعی کرده از شوخی که با شب زنده داری خواب راحت الفت است امشب

4 ز رنگ باده و رخسار ساقی خوش تماشایی است چراغ دیر را با شمع خلوت الفت است امشب

1 آنچه از ما می کشد حیرانی ما روز و شب کی خجالت می کشد از دست سودا روز و شب

2 عکس او طفلانه با آیینه بازی می کند چون گرفت آرام در چشم و دل ما روز و شب

3 هرزه گرد است آسمان یکدم نمی گیرد قرار می کند اسراف عمر از کیسه ما روز و شب

4 امتیاز خوب و زشتی نیست در زیر فلک غرقه را یکسان بود در قعر دریا روز و شب

1 داغ بر دل می گذارم روز و شب نقد هستی می شمارم روز و شب

2 گریه ای درکار آهی می کنم گل به سنبل می شمارم روز و شب

3 نیستم چیزی که بسپارم به کس دل به طاقت می سپارم روز و شب

4 آبرو بسیار می باید مرا گوهر دل می فشانم روز و شب

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی