دلی ز دور به صد رنگ مینمایندت از اسیر شهرستانی غزل 144
1. دلی ز دور به صد رنگ مینمایندت
چو آب گشت دلت سنگ مینمایندت
...
1. دلی ز دور به صد رنگ مینمایندت
چو آب گشت دلت سنگ مینمایندت
...
1. داغ تو ز بسکه سینه تاب است
اشکم ز گل رخت گلاب است
...
1. از آنم دل عدوی اضطراب است
که در دل یاد چشمش مست خواب است
...
1. تو را ز حسن بهار جمال سیراب است
مرا ز عشق خزان ملال سیراب است
...
1. از جلوه تو چشم دل و جان لبالب است
هر برگ غنچه ام ز گلستان لبالب است
...
1. تا روغن چراغ دلم درد غربت است
اسباب خانه وطنم گرد غربت است
...
1. در آتش عشق تو خرد خام نخست است
امید زسودای تو ناکام نخست است
...
1. گر آن دیر آشنا بیگانه مست است
خوشم کاین بیخبر دیوانه مست است
...
1. از بزم رفتنی که گلستان الفت است
دشنام دادنی که غزلخوان الفت است
...
1. صفحه افلاک سرلوح کتاب غفلت است
نسخه ایام طومار حساب غفلت است
...
1. بلبل بیا که ناله ارزان غنیمت است
ابر بهار و صحبت یاران غنیمت است
...
1. چو نیست قدر وفا طاقت جفا عبث است
ادب به کار نمی آید و حیا عبث است
...