1 شد ذوق خاکساری اول هوس مرا بیرون کشید جذبه دام از قفس مرا
2 ساقی ز ابر شیشه خرابم بهار کو تا جام می شود ثمر پیشرس مرا
3 پرواز می کنم که گرفتار گشته ام بال گشاده است شکار قفس مرا
4 عمری به خون تپیدم و کس باخبر نشد از بسکه سوخت در تپش دل نفس مرا
1 مو به مو مژگان تر باید شکار عشق را گریه بسیار است ابر نوبهار عشق را
2 از نیاز ما رخت باغ تماشا گشته است گل بخندد از گریبان خارخار عشق را
3 دل به امیدی غبار راه حسرت گشته است وعده می سوزد چراغ انتظار عشق را
4 از نسیم جلوه ای پرواز رنگین می کنم نکهت گل می برد از جا غبار عشق را
1 خواب، پرواز حرام است مرا آشیان حلقه دام است مرا
2 یاد زلفت گل شب بیداری فیض صبح اول شام است مرا
3 عمر سودایی زلف تو دراز تا ابد کار به کام است مرا
4 سرآن جلوه سلامت باشد هر نفس عیش مدام است مرا
1 آهم از بس که آتشین است با ناله من اثر قرین است
2 نه عقل به من گذاشت نه دین چشمت که بلای عقل و دین است
3 در مصحف عارضت به خوبی ابروی تو آیت مبین است
4 آن خال سیه نگر که چون مور در مزرع حسن خوشه چین است
1 کشته ناز تو کی با کش ز طعن دشمن است زخم تیغت چون حمایل شد دعای جوشن است
2 خویش را هر چند عاقل می نمایم در لباس خون صد چاکم فزون در گردن پیراهن است؟
3 گر بود چشم تری گرد کدورت توتیاست خاک شورانگیز غربت سرمه چشم من است
4 گردن مینا به مستان نامه سربسته است خون مکن زاهد دل ما را که مضمون روشن است
1 آن چهره که خورشید غلام است کدام است آن صبح که مشاطه شام است کدام است
2 دریوزه یک مسئله مشکلم این است طفلی که در ارشاد تمام است کدام است
3 ای باده کشان مطلب دیوانه سؤالی است آن می که حلال است و حرام است کدام است
4 سروی که بود سایه او تاج سرما تا چند بپرسید کدام است کدام است
1 بی جام و شیشه چشم تو خمار بوده است بی نوبهار روی تو گلزار بوده است
2 جان کشته شهادت و دل تشنه وصال در خون تپیدنی چقدر کار بوده است
3 در خواب پای خم شده با کعبه همسفر آن را که جذبه تو طلبکار بوده است
4 روزی که جام شور به منصور داده اند هر کس به قدر خویش گرفتار بوده است
1 دردی که رنگ چاره نداند دوای ماست شمعیم و زود کشتن ما خونبهای ماست
2 در عاشقی به اوج توکل رسیده ایم از فیض فقر بال هما بوریای ماست
3 درکشتی حباب کشیدیم رخت خویش خاطر شکسته ایم و خطر ناخدای ماست
4 در بزم بیخودان تو قانون دیگر است لب بسته ایم و ساز خموشی نوای ماست
1 مژه ها با نگاه در سخن است مو به مویم به آه در سخن است
2 کعبه سرگذشتگان نزدیک نارسایی به راه در سخن است
3 رتبه عشق از آن بلندتر است طفل اشکم به آه در سخن است
4 صبر هم اضطراب پرواز است گریه با کوه و کاه در سخن است
1 الفت آباد محبت را خراج دیگر است گریه را سوز دگر غم را رواج دیگر است
2 مسند جم تکیه گاه گرد نسیان است و بس پادشاه بیکسی را تخت و تاج دیگر است
3 عاشق بیچاره گه پروانه گاهی بلبل است هر گلی را در گلستانش مزاج دیگر است
4 گوشه ای داریم و سیر دشت و صحرا می کنیم الفت ما را به وحشت امتزاج دیگر است