بسکه سودای تماشای تو از اسیر شهرستانی غزل 180
1. بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است
هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است
...
1. بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است
هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است
...
1. سینه صافیهای من روشنگر است
کعبه هم آیینه اسکندر است
...
1. هر نفس جزو پریشان کتاب دیگر است
هر خراش سینه بیت انتخاب دیگر است
...
1. الفت آباد محبت را خراج دیگر است
گریه را سوز دگر غم را رواج دیگر است
...
1. قفل غم بهر گشاد دل کلید دیگر است
نا امیدان را به نومیدی امید دیگر است
...
1. اقلیم درد را سحر و شام دیگر است
مستان عشق را رم و آرام دیگر است
...
1. جبهه تسلیم جان را سجده گاه دیگر است
دیده آیینه دل را نگاه دیگر است
...
1. نکنی صید یقینی به گمانی که تو راست
همت ما نکشد سست کمانی که تو راست
...
1. شمشیر عشق را نمک شرم جوهر است
تا گریه پردگی نشود خنده جوهر است؟
...
1. گرد راه تو جلوه پرداز است
سر کویت قلمرو ناز است
...
1. روز جزا خجالت سرشار نارساست
جرمم زیاده از حد و اقرار نارساست
...
1. ساقی همین نه از تو دل ما در آتش است
ساغر به خون نشسته و مینا در آتش است
...