1 در آتش عشق تو خرد خام نخست است امید زسودای تو ناکام نخست است
2 مجنون تو را در طلب کعبه مقصود انجام بیابان فنا گام نخست است
3 از یک نگه گرم فتادیم در آتش آیینه بیهوشی ما جام نخست است
4 زان نیست مرا برگ تعلق که در این باغ ناکامی آخر ثمر گام نخست است
1 گر آن دیر آشنا بیگانه مست است خوشم کاین بیخبر دیوانه مست است
2 به یاد چشم او جامی کشیدم در و دیوار این کاشانه مست است
3 دل دیوانه از چشم تو شد مست که بد مست از گل پیمانه مست است
4 نگاه گرم او در خواب دیده اگر گوید اسیر افسانه مست است
1 از بزم رفتنی که گلستان الفت است دشنام دادنی که غزلخوان الفت است
2 کم حرف بودنش نمک خوان الفت است داغ کناره اش گل دامان الفت است
3 چاک دلم نشان گریبان الفت است گردم به باد رفته دامان الفت است
4 تا لب گشوده ای سخنت سبزگشته است حرف تو طوطی شکرستان الفت است
1 صفحه افلاک سرلوح کتاب غفلت است نسخه ایام طومار حساب غفلت است
2 می توان گلهای رنگین چید از بزم جهان ذره تا خورشید سرمست شراب غفلت است
3 پرسش بیدار دل توفیق آگاهی بس است محشر صاحبدلان تعبیر خواب غفلت است
4 محو دنیا اتحاد صورت و معنی ندید در نظر آیینه اعمی را کتاب غفلت است
1 بلبل بیا که ناله ارزان غنیمت است ابر بهار و صحبت یاران غنیمت است
2 از هر لبی نوای دگر می توان شنید تعبیر خوابهای پریشان غنیمت است
3 عمر عزیز کینه عبث می رود به باد فرصت غنیمت است عزیزان غنیمت است
4 گلبازی اشاره و ایما شکفته تر در سنگلاخ سیر گلستان غنیمت است
1 چو نیست قدر وفا طاقت جفا عبث است ادب به کار نمی آید و حیا عبث است
2 بهار عمر خزان کردم و ندانستم که عهد با گل و پیوند با صبا عبث است
3 کسی به این همه بیگانگی چه چاره کند گرفتم اینکه شدم با تو آشنا عبث است
4 دلی به یاد تو خوش می کنیم و می دانیم که رام کس نشوی آرزوی ما عبث است
1 سوخت زندان خمارم سفر شیشه کجاست گوشه میکده آن دیر حرم پیشه کجاست
2 زندگی تلخ تر از مرگ بود بی غم عشق سوخت خون در رگم آن نشتر اندیشه کجاست
3 تا کی از بازوی فرهاد توان لاف زدن دل سختی که شود سرشکن تیشه کجاست
4 تا گل مضحکه از مستی زاهد چینم باده آن مصلحت اندیش سخا پیشه کجاست
1 رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست
2 حیرت پرست یاد تو بودم جنون رسید از یاد خویش رفتم و حیرانیم به جاست
3 در دیده نقش کعبه و در دل هوای دیر هرگز نه کافری نه مسلمانیم به جاست
4 معمورتر زخانه آیینه گر شوم در دل غبار حسرت ویرانیم به جاست
1 یک حرف شکوه از لب خشنود برنخاست بسیار سوختیم و زما دود بر نخاست
2 محروم داشت جلوه دیدارش از ایاز عاشق به نا امیدی محمود بر نخاست
3 سیلاب عشق خاک وجودم به باد داد گردی که بر دل از غم او بود بر نخاست
4 از بس دلم به دامن همت کشید پای در پیش پای شاهد مقصود برنخاست
1 ناله از دل بی خیال گلعذاری بر نخاست درگلستان تا گلی ننشست خاری بر نخاست
2 در محیط عشق سرها رفت بر باد فنا غیر موج تیغ از این دریا بخاری بر نخاست
3 جز خیال او که سر زد از کنار خاطرم یک چمن گل هرگز از آغوش خاری بر نخاست
4 لاله از تربت فرهاد جز داغم نرست چون من از خاکستر مجنون شراری بر نخاست