سوخت زندان خمارم سفر از اسیر شهرستانی غزل 156
1. سوخت زندان خمارم سفر شیشه کجاست
گوشه میکده آن دیر حرم پیشه کجاست
...
1. سوخت زندان خمارم سفر شیشه کجاست
گوشه میکده آن دیر حرم پیشه کجاست
...
1. رسوای دهرم و غم پنهاینم به جاست
خاکم به باد رفت و گرانجانیم به جاست
...
1. یک حرف شکوه از لب خشنود برنخاست
بسیار سوختیم و زما دود بر نخاست
...
1. ناله از دل بی خیال گلعذاری بر نخاست
درگلستان تا گلی ننشست خاری بر نخاست
...
1. به وادیی که مروت پناه صیاد است
به خواب رفتن آهو نگاه صیاد است
...
1. هر دل از یاد تو مرغ چمن را زخود است
حسن دمساز خود و عشق نظریاز خود است
...
1. باده کامل عیار جوش خود است
نشئه چابک سوار هوش خود است
...
1. دل بی درد ز افسردن حالش پیداست
صید آزاد ز نقش پر و بالش پیداست
...
1. گل دیوانگی از سایه خارم پیداست
جوش آشفتگی از رقص غبارم پیداست
...
1. گل صد برگ ز درهم شده کارم پیداست
چه بهاری ز جگر سوخته خارم پیداست
...
1. زعشق مرتبه حسن دلنشین پیداست
زشیشه جوهر این آب آتشین پیداست
...
1. آتش نسبی از نفسم ظاهر و پیداست
صد رنگ گل از خار و خسم ظاهر و پیداست
...