88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 اگر دنیا اگر عقبا علی بن ابیطالب اگر امروز اگر فردا علی بن ابیطالب

2 فروغ دیده وحدت صفای سینه کثرت بهشت خاطر دانا علی بن ابیطالب

3 لوای دولت شاهان صفای جان آگاهان سر سرها دل دلها علی بن ابیطالب

4 نبینی تا قیامت خواب ویرانی اگر دانی چه معماری است در دلها علی بن ابیطالب

1 فلک آیینه اسکندر علی بن ابیطالب جهان تاریک و روشنگر علی بن ابیطالب

2 چراغ پاکی مظهر علی بن ابیطالب فروغ اولین جوهر علی بن ابیطالب

3 بدایت تکیه گاه او نهایت خاک راه او امیرالمومنین حیدر علی بن ابیطالب

4 منجم طفل نادانش مهندس لام الف خوانش محیط و مرکز و محور علی بن ابیطالب

1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب

2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب

3 آسودگی نتیجه دهد خاکساریت صندل برای درد سر از خاک ما طلب

4 اندوه روزگار به وارستگی گذار درمان درد خویش ز دارالشفا طلب

1 روز وصل است انتظار غریب نیست اینها ز روزگار غریب

2 عندلیبم سمندر چمن است کس مبادا چو من دیار غریب

3 وحشتم الفت الفتم وحشت هست صیاد من شکار غریب

4 جوش عشق است خوش تماشایی است گشت در باغ برگ و بار غریب

1 می‌پرستی می‌دهد یادم نوای عندلیب غلغل میناست در گوشم صدای عندلیب

2 عشق با معشوق یاران مصاحب کافری است آشنای گل نگردد آشنای عندلیب

3 یاد او در خاطرم گل سینه گلزار وفا بی‌قراری‌های دل پروازهای عندلیب

4 تا نیاید در چمن گل بر رخ مل بشکفد بزم دارد باغ از شوق رسای عندلیب

1 از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت مجنون برای آینه زنجیر می گداخت

2 آه دل شکسته اگر دیر می گرفت پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت

3 گرگوش سنگ حرف مکافات می شنید مانند موم آهن شمشیر می گداخت

4 گر مصلحت حجاب نمی گشت مور عجز آهی که می کشید دل شیر می گداخت

1 می رنگ هوس در دل ویران من انداخت زهد آمد و سجاده به دامان من انداخت

2 بی منت معمار که دیده است بنایی این بال هما سایه بر ایوان من انداخت

3 در چشم تو جا داشت تماشای نهانم صد تیر نگاه تو زمژگان من انداخت

4 سرمستی سودای تو گوی زر خورشید بر چرخ ز یک حمله چوگان من انداخت

1 نازک شد از وفا دل و قدر جفا شناخت چشم ضعیف روشنی توتیا شناخت

2 در شکوه لب گداختنم آنقدر نبود داغم از اینکه مست تو خود را چرا شناخت

3 در بزم بیزبانی ما هر که جا گرفت صد رنگ جلوه سخن از یک ادا شناخت

4 در حیرتم که آینه بهر چه می خرند خود را دگر ندید کسی که تو را شناخت

1 خون بود دل که لذت درد نهان شناخت این غنچه قطره بود که رنگ جنان شناخت

2 آیینه است پرتو شمع مزار من در خواب هم خیال تو را می توان شناخت

3 دارد نقیض گیری عاشق سرایتی؟ حسن یقین من ز دل بدگمان شناخت

4 پیداست از جبین عدم عشق پرده سوز این باده را ز شیشه خارا توان شناخت

1 عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت

2 از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت

3 دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی هر چه پیدا کرد دریا بر سرگرداب ریخت

4 در نظر آورد هرگامی پریزاد دگر از غبار راه او رنگ شب مهتاب ریخت

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی