1 خون بود دل که لذت درد نهان شناخت این غنچه قطره بود که رنگ جنان شناخت
2 آیینه است پرتو شمع مزار من در خواب هم خیال تو را می توان شناخت
3 دارد نقیض گیری عاشق سرایتی؟ حسن یقین من ز دل بدگمان شناخت
4 پیداست از جبین عدم عشق پرده سوز این باده را ز شیشه خارا توان شناخت
1 ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا
2 ز خاکساری خود در طلسم آرامم نمی رسد چو غبار آفت شکست مرا
3 عبث چه منت دریوزه بهار کشم که خون آبله گل می کند به دست مرا
4 نمی شناسمت ای فتنه جو نمی دانم کجا شناخته آن چشم می پرست مرا
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا
3 عالم امن و امان گوشه میخانه بس است که نه بیم است و نه ترس است و نه باک است اینجا
4 مگذر از تربت مستان که نظرگاه وفاست ذره خاک دل حوصله ناک است اینجا
1 در محبت از جنون امداد می خواهیم ما دام داریم از خدا صیاد می خواهیم ما
2 در تمنای تو ناز صد گلستان می کشیم خنده از گل جلوه از شمشاد می خواهیم ما
3 گر چه از چشمش نگاه گرم هم در آتش است التفاتی هر چه باداباد می خواهیم ما
4 از نگاهی منصب آتش پرستی یافتیم ای گرفتاران مبارکباد می خواهیم ما
1 خار و گل را جوش یک پیمانه میدانیم ما سبزه بیگانه را افسانه میدانیم ما
2 خو به الفت کرده را بیگانه میدانیم ما سایه دیوانه را دیوانه میدانیم ما
3 در ریاضی کز خرامت شمع مینا روشن است نکهت گل را پر پروانه میدانیم ما
4 پیش مجنون سربلندیها خیالی بیش نیست آسمان را سایه ویرانه میدانیم ما
1 مکن در کار گلشن جلوههای انتخابی را مده بر باد رنگ و بوی گلهای نقابی را
2 دلم در سینه تا پر می زند چشمش خبر دارد نمی دانم کجا آورده این حاضر جوابی را
3 چه شد طفل است و خوابش می برد در دامن عاشق ز چشمش یاد گیرد گفتگوی نیم خوابی را
4 مده دردسر ساقی برای امتحان من نیارد بر رخم صد جام رنگ بی حجابی را
1 جنون نمی کند از خویشتن جدا ما را چه احتیاج به یاران آشنا ما را
2 اگر چه ساده خیالیم ساده لوح نه ایم کدام وعده چه دل دیده ای کجا ما را
3 کشیده تیغ و تغافل گرفته دامانش کجا شناخته آن ترک میرزا ما را
4 خجل ز همرهی مستی و خمار شدیم بگو چه رنگ برآرد دگر وفا ما را
1 مست نازی نتوان گفت که ما را دریاب سوی خود بین و دل اهل وفا را دریاب
2 هر نسیمی که وزد نامه فارغبالی است خار صحرای جنون باش و هوا را دریاب
3 این خزانی است که از رشحه گل بسیار است؟ تا به کف آینه داری دل ما را دریاب
4 آه سرد از تو چه پنهان نفس سوخته است یک ره این شعله خاشاک نما را دریاب
1 تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
2 شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون او سرو گلستانها من خار بیابانها
3 آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن دیدارپرستیها منتکش حرمانها
4 آمیزش یکرنگی آیینه تماشا کن گرد من و بوی گل سرکار چراغانها
1 یا جلوه مده فرشته ها را یا خام مکن برشته ها را
2 دهقانی برق اگر نباشد انبار کنند کشته ها را
3 کی می گزد آتش قیامت در کوره دل برشته ها را
4 یا رب که بلای جان ما ساخت این شبنم گل سرشته ها را