1 پری گشته آیینه دار هوا توان دیدن از روی کار هوا
2 چرا مست و مجنون نباشد کسی هوای بهار و بهار هوا
3 برازنده سینه چاک ابر ز عکس شفق لاله زار هوا
4 گداز خجالت گلابش کند شود بوی گل گر دچار هوا
1 عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
2 هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
3 بی محبت سازی از مطرب جدا افتاده ام ناله ای هردم پریشان می کند تار مرا
4 هرکف خاکسترم رنگ بهار دیگر است بوی گل آتش به دامن می زند خار مرا
1 زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما
2 بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما
3 توبه می فرماید اما می کشد پنهان شراب زهره یک ساقی است از میخانه می نوش ما
4 با وجود آنکه باج مشرب از عالم گرفت برنیاید با دل ما سعی کاهل کوش ما
1 گر صدق کلامت ندهد بال یقین را پرواز تجرد که دهد روح امین را
2 از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت چون موم که بر شعله زند نقش نگین را
3 غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد چون درد ته شیشه آلوده زمین را
4 شوق مه عید شب معراج برآورد بر بام فلک عیسی خورشید قرین را
1 جذبهها زین کوشش بیبال و پر دیدیم ما کعبه و بتخانه را در یک سفر دیدیم ما
2 هجر ما آیینه وصل است و بعد آیین قُرب هر قدر شد دور آن را بیشتر دیدیم ما
3 از غبار ما بهار چشم حیران میچکد فیضها از همت اهل نظر دیدیم ما
4 وسعت جولان موری نیست در زیر فلک عرصه کون و مکان را مختصر دیدیم ما
1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا
3 دارم از همت داغ تو جهان زیر نگین سرمه سوختگی گرد سپاه است مرا
4 تربیت یافته دود دلم همچو شرار گلستان جلوه این ابرسیاه است مرا
1 سیرگاه قدح کشان مهتاب شوخی پیر دلجوان مهتاب
2 ابرو باران و روح لاله وگل صبح نوروز می کشان مهتاب
3 سایه برگها چراغانها کرده گل فرش بوستان مهتاب
4 در سفیداب قلع رنگ صفا چهره پرداز گلستان مهتاب
1 از مهر تو سینه ها اثرها وز داغ تو دیده ها نظرها
2 پرواز فنا چه بی نشان است در سینه نهفته بال و پرها
3 کم قدری اوج اعتبار است افزون شده ام ز بیشترها
4 شایستگی عداوتم نیست پر منفعلم ز کینه ورها
1 بس که میترسم از جداییها میگریزم از آشناییها
2 نالهخیز است متصل چون نی بند بند من از جداییها
3 دل منت گزیده میداند که چه درد است با دواییها
4 تربتم را بهار آبله کرد گل باغ برهنهپاییها
1 از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما
2 فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر پرواز می کند چو هما استخوان ما
3 جایی که خاک معرکه پرواز می کند گردی که بر نخاسته از جا نشان ما
4 شد استخوان سینه سطرلاب امتحان داغ تو بود اختر هفت آسمان ما