88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 اگر ز درد نشانی بود فغان تو را شکستگی نکند صید استخوان تو را

2 به راه بیدلی خود چو عکس آینه باش که از تو شوق کند جستجو نشان تو را

3 برو ز خاطر پرواز تا به گلزاری که دام سبز کند گرد خون چکان تو را

4 زخویش بگذر و سرگرم جستجویی گرد که نور دیده نماید یقین گمان تو را

1 کرده نور دیده خود خواب شیرین تو را کس ندارد دولت بیدار بالین تو را

2 خواب در چشمم نمی آید که یک ره چون رکاب پرده ای از دیده سازم خانه زین تو را

3 خنده اش چون غنچه می گردید زیر لب گره گل اگر می دید شرم برگ نسرین تو را

4 یا رب از پرواز ماند بال نسر طایرش گر ز صیدم باز دارد چرخ شاهین تو را

1 کی ز دل بیرون کنم درد تمنای تو را چون توانم دید خالی جای غم‌های تو را

2 گریه تا مکتوب اشکم را به صحرا برده است روح مجنون کرده استقبال رسوای تو را

3 دیده ام گلدسته می بندد ز عمر جاودان باغبان خضر است گلزار تماشای تو را

4 صد خیابان سرو بالا می کشد از دیده ام در نظر دارم خیال سرو بالای تو را

1 اضطراب دل به من گفت آمدن‌های تو را بی‌خودی هم کرد سرگوشی سخن‌های تو را

2 شرم خوب است اینقدر نیرنگ اما خوب نیست چون کنم نظاره در یک آن چمن‌های تو را

3 گلشن بخشش جدا وحشتگه پرسش کجا محشر دیگر بود رنگین کفن‌های تو را

4 گر توانم کرد شرح ناز و تفسیر نیاز کی توانم گفت رام دل شدن‌های تو را

1 نگه دزد فریبد رم آن بدخو را مژه برهم نزنم تا نکنم صید او را

2 چه غباری که پری دیده آشوبی نیست تا نظر کرده ای از گردش چشم آهو را

3 گشت عمری که نظرکرده خورشید دل است می دمد صبح به هر جا که نهم پهلو را

4 دشت را ناله ناقوس دلم بتکده ساخت چون نگاه تو فرنگی نکشد آهو را

1 کرده ای جیقه جیقه ابرو را داده ای عرض جوهر مو را

2 سخت روتر زسنگ خاره نه ای روی دل دیده هم ترازو را؟

3 در خور جور صبر خواهد بود تا ببینیم دست و بازو را

4 صلحش از تیغ جنگ می سازد آزمودیم طاقت او را

1 رخصت کشتنم بده نرگس کم نگاه را یا مکن آشنای دل گرمی گاه گاه را

2 می کنم اضطراب را پیش تو پاسبان دل تا نبرد ز دیده ام چاشنی نگاه را

3 شب که خیال چشم او خواب رباید از نظر سرمه کشم ز دود دل چشم سفید ماه را

4 زهر شکایتم به دل شکر شکر می شود چون به لب آشنا کند خنده عذرخواه را

1 داد تاراج مزن صبر نینباشته را خجل از عشق مکن طاقت پنداشته را

2 چه دلی داده به دهقانی من ابرکرم خرمنی ساخته ام دانه ناکاشته را

3 باغبان چون نکند بستر آسایش خویش سایه نخل قد از خون دل افراشته را

4 تهمت آلودگی غیرت جاوید حرام رشک بر خویش ز بیداد تو نگماشته را

1 چشمت به خاک ریخته خون پیاله را بخشیده توتیای نگه چشم لاله را

2 تا با خیال زلف تو پیوند کرده ام پیچیده ام به رشته جان تار ناله را

3 از تاب درد کیست ندانم که نوبهار تبخاله کرده بر لب جو داغ لاله را

4 گر بی رخ تو صبح به گلشن رود اسیر سازد ز گریه داغ دل غنچه ژاله را

1 گر دلم پنهان نسازد در غبار آیینه را شعله از خجلت گدازد چون شرار آیینه را

2 پاکتر آید برون دلهای روشن از گداز نیست خاکستر بسوزی گر هزار آیینه را

3 ظاهری دارد بساطی در نظرها چیده است صافی باطن نمی آید به کار آیینه را

4 خاطرش را هر دم از بازیچه ای خوش می کند کرده سرگردان فریب روزگار آیینه را

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی