1 گر به دام افتد هوای گلستان در سر مرا آتش پرواز گردد یاد بال و پر مرا
2 آهن شمشیر من در صلب خارا برق بود سوخت خون ساده لوحی در رگ جوهر مرا
3 صیقل آیینه ام در سنگ خارا می نمود از برای دیدن خود داشت روشنگر مرا
4 آسمان با گوهر من آبرویی دیده بود ساخت چون اخگر نهان در بحر خاکستر مرا
1 بی رخت شکوه ز بخت سیهی نیست مرا لاف طاقت زده ام کم گنهی نیست مرا
2 دیده گر جلوه گه گلشن امید شود همچو نرگس سر و برگ نگهی نیست مرا
3 حلقه دام در این سلسله محراب دعاست ورنه در هر دو جهان سجده گهی نیست مرا
4 می زند سوز دلم طعنه به آرام سپند به ز آتشکده آرامگهی نیست مرا
1 اندیشه کند قبله شکیبایی ما را آیینه کند آینه رسوایی ما را
2 تا عشق رمیدن کند از یاد نگاهی وحشت زخدا خواسته تنهایی ما را
3 بی رخصت دل جرأت نظاره حرام است باور نکنی شهرت خود رایی ما را
4 هر سایه مژگان به نظر قبله نما شد حیرت ندرد پرده بینائی ما را
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
3 مه نو در شفق خوش مینماید به طاق ابرویش نه شیشهها را
4 هر آهی بلبلی یا باغبانی غمش گلزار کرد اندیشهها را
1 عکس مهتاب کشیده است پریخانه در آب شده از موج عیان محشر دیوانه در آب
2 گر خیال تو چراغ دل گوهر گردد خیزد از موج شرار پر پروانه در آب
3 خانه پرداخته مجنون غم سیلابش نیست کشتی اوست سبکباری ویرانه در آب
4 گردد از سبزه و خاشاک همان بر لب جو رو بشویند اگر جاهل و فرزانه در آب
1 آیینه خرد حسن ز بازار دل ما سوگند خورد عشق به دیدار دل ما
2 آنها که دل از گل،ستم از رحم ندانند حیف است که باشند هوادار دل ما
3 با عربده بیگانه شدن فکر دل تو بی حوصله دیوانه شدن کار دل ما
4 بیخوابی اندیشه دل حوصله می سوخت شد داغ جنون دیده بیدار دل ما
1 بی غنچه و لاله داغ پیدا بی نقش قدم سراغ پیدا
2 از چشمه طور می خورد آب پیداست ز چشم داغ پیدا
3 عشق است نهان و آشکارا کی می شود از چراغ پیدا
4 در زاویه های خاک پنهان در آینه های داغ پیدا
1 نکرده شکوه بیجا زیارت لب ما اثر ز خود رود از انتعاش یارب ما
2 نه از نزاع وبالی نه از جدل خللی فروغ آینه صاف ماست کوکب ما
3 غبار خاطر پرواز گل نمی گردیم قضا به شهپر عنقا نوشته مطلب ما
4 ریاض غفلت از این چشمه می شود سیراب چگونه صبح نخندد به گریه شب ما
1 گردون ز بسکه برد غمت در دیارها از روز من گرفت سبق روزگارها
2 عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت مشت غبار رهگذر انتظارها
3 کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال از پرتو دلم شررستان غبارها؟
4 جوش بهار بگسلد از هم که از رخت گل می زنیم بر سر لیل و نهارها
1 صبح است مست باده دوشینه هوا چاک است از تبسم گل سینه هوا
2 پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج بال تذرو دیده در آیینه هوا
3 کبک پیاله دل به شکفتن نمی دهد گردیده می مصاحب دیرینه هوا
4 شبنم به روی گل چو مرصع پیاله ای است از قطره قطره گوهر گنجینه هوا