در دل گداختیم تمنای خویش از اسیر شهرستانی غزل 25
1. در دل گداختیم تمنای خویش را
شاید که ناله گرم کند جای خویش را
...
1. در دل گداختیم تمنای خویش را
شاید که ناله گرم کند جای خویش را
...
1. مو به مو مژگان تر باید شکار عشق را
گریه بسیار است ابر نوبهار عشق را
...
1. لاله می روید ز بستر ناتوان عشق را
شعله پرورده است مغز استخوان عشق را
...
1. مکن در بزم روشن وصف آن شیرین شمایل را
که رشک آتش زند در سینه جان شمع محفل را
...
1. نفریبد به خیال نگهت خواب مرا
نبرد جلوه وصل تو به مهتاب مرا
...
1. با تمنای تو بسیار حساب است مرا
درس دل خوانده ام،آیینه کتاب است مرا
...
1. دل و درد تو که صبر است و قرار است مرا
من و یاد تو که باغ است و بهار است مرا
...
1. خواب، پرواز حرام است مرا
آشیان حلقه دام است مرا
...
1. سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا
سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
...
1. ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا
ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا
...
1. از دل مردم عالم خبری نیست مرا
چه کنم غیر وفا نامه بری نیست مرا
...
1. بی رخت شکوه ز بخت سیهی نیست مرا
لاف طاقت زده ام کم گنهی نیست مرا
...