یا جلوه مده فرشته ها را از اسیر شهرستانی غزل 13
1. یا جلوه مده فرشته ها را
یا خام مکن برشته ها را
...
1. یا جلوه مده فرشته ها را
یا خام مکن برشته ها را
...
1. فسونی خوانده چشمت شیشهها را
که نرگسدان کند اندیشهها را
...
1. به دل دوزد نگاهت سینهها را
به گل گیرد رخت آیینهها را
...
1. گفتن راز چرا عربده پرداز چرا
به نیازی که نفهمیده ای این ناز چرا
...
1. گر یار در دل است عبث آرزو چرا
گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا
...
1. چه گویم با کسی راز دل دیوانه خود را
که خوابم می برد گر سرکنم افسانه خود را
...
1. زوالی نیست دست پیشتر را
زدم در پرده راه هر نظر را
...
1. چو آیینه در دل گدازم نفس را
شکستن مبادا طلسم قفس را
...
1. کرده ام از خون دل خالی ایاغ خویش را
می رسانم از می حسرت دماغ خویش را
...
1. داشتی مخصوص من تا لطف عام خویش را
کردی آزاد از غم عالم غلام خویش را
...
1. بسکه با حیرت برآوردیم کام خویش را
بر جبین ما نویسد عشق نام خویش را
...
1. آنکه گرداند ز ما دانسته راه خویش را
کاش می آموخت برگشتن نگاه خویش را
...