88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 داده ای ذوق شراب بی خمار آیینه را کرده ای خوش جام سرشاری به کار آیینه را

2 خوش بساطی بر سر بازار دل وا کرده ای کرده ای شرمنده نقش و نگار آیینه را

3 دل نباشد یاد او در دیده بیدار هست شمع خلوت می کنم شبهای تار آیینه را

4 چون نگیرد اشکم از گلبرک حیرانی گلاب تا گداز دل بود زان چهره کار آیینه را

1 برده ای دل از میان آیینه را گفته ای راز نهان آیینه را

2 رازدار بیزبان محرم تر است کرده ای خوب امتحان آیینه را

3 عکس رخسار تو را حیرت نقاب می کند آیینه دان آیینه را

4 پرده چشم دلم پیراهن است چند پوشی در کتان آیینه را

1 مست تو جلوه گر دهد جام جهان نمای را آینه جنون کند عقل برهنه پای را

2 گوش ترانه سنج را مجمر بزم دل کند ذکر تو نغمه گر شود مطرب خوشنوای را

3 پردگیان کعبه را ساقی دیر می کند جام فریب اگر دهی لعل سخن سرای را

4 بخت سیاه بیدلان جامه کعبه می شود رهزن دین اگر کنی نرگس سرمه سای را

1 مکن در کار گلشن جلوه‌های انتخابی را مده بر باد رنگ و بوی گل‌های نقابی را

2 دلم در سینه تا پر می زند چشمش خبر دارد نمی دانم کجا آورده این حاضر جوابی را

3 چه شد طفل است و خوابش می برد در دامن عاشق ز چشمش یاد گیرد گفتگوی نیم خوابی را

4 مده دردسر ساقی برای امتحان من نیارد بر رخم صد جام رنگ بی حجابی را

1 دلم آیینه گر شرمندگی را وجودم داغ دارد بندگی را

2 خجل دارد دل کم فرصت من فروزان اختر فرخندگی را

3 متاع کاسدم می کاهد از بیم که بفروشم سلم ار زندگی را

4 چه ناشایسته وضعم وای بر من ز خجلت می گدازم زندگی را

1 جواب از خود رود چون بر زبان آری سؤالی را شنیدن محو گردد گر به کس گویی خیالی را

2 چمن پیرای الفت خود گل و خود بلبل خویش است ز پرواز هوایت شعله باغی کرده بالی را

3 چه در گوش دلم آهسته گفتی چون مرا دیدی که بلبل ساختی دیوانه صاحب کمالی را

4 به بحر نا امیدی بیش از آن دلبستگی دارم که از موج و حبابش نقش بندم زلف و خالی را

1 چه دردسر دهم دیوانگی با سخت‌جانی را غرورش طعن الفت می‌زند شیرین و لیلی را

2 لباس عاریت را اختیار از دیگران باشد ز منصب‌های گوناگون چه حاصل اهل دنیی را

3 ز عکس شبنمی طوفان بحر آتشی بیند اگر گلچین کند آیینهٔ دل پیش‌بینی را

4 جزایی می‌دهد هرکس به رنگی در مکافاتش بود هر مجمعی حشر خجالت دزد معنی را

1 به پیری بازگشتی هست لازم هر جوانی را حساب خار خشکی نیست تیر بی کمانی را

2 گرفتم قاصدی هر جا که دیدم بیزبانی را بغل بی نامه ای نگذاشتم آب روانی را

3 تذرو جلوه ات بالا بلندان را به رقص آرد ز شوخی شعله ای در سوزش آرد نیستانی را

4 هما را گر نبودی از تو بال افشانی دردی شکستی کی به آسانی طلسم استخوانی را

1 نماید جلوه‌اش اکسیر جان‌ها خاک‌راهی را خرامش گل زند بر سر ز نقش پا گیاهی را

2 چو نرگس شیشه گل بر سر زند از دیده حیران به می گر نرگس مخمور او بخشد نگاهی را

3 زبان عذرخواهی می‌شود طومار جرم او به محشر گر شهید خود شناسد روسیاهی را

4 به خونریز شکاری چون سمند از جا برانگیزد کند صیاد من یک چشم حیران صیدگاهی را

1 جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را

2 خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را

3 شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش تماشا پرده پوشد جلوه حسن خدایی را

4 اگر ننمود عارض دیده بیدار می باید درون پرده دارد حسن شوخش خود نمایی را

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی