فارغ از نام و نشان از شاه نعمتالله ولی غزل 431
1. فارغ از نام و نشان خواهیم رفت
رند سرمست از جهان خواهیم رفت
...
1. فارغ از نام و نشان خواهیم رفت
رند سرمست از جهان خواهیم رفت
...
1. به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت
دردمندانه به امید دوا خواهم رفت
...
1. عقل مشوش دماغ از سر ما رفت رفت
عشق درآمد ز در عقل ز جا رفت رفت
...
1. تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
...
1. تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
...
1. نور چشم عالمی بر دیدهٔ ما جا گرفت
این چنین نور خوشی در جای خود مأوا گرفت
...
1. عشق دلبر در دل ما جا گرفت
خانه خالی دید از آن مأوا گرفت
...
1. آتش عشقش خوشی در ما گرفت
بعد از آن در جملهٔ اشیا گرفت
...
1. چشم مستش گوشه ای از ما گرفت
گوئیا از ما عنایت وا گرفت
...
1. گر وصال یار خواهی ترک جان باید گرفت
عشق اگر داری طریق عاشقان باید گرفت
...
1. سید ما بر درش مأوا گرفت
گوشه ای در جنت المأوا گرفت
...
1. سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت
جانم فدای او که تمام جهان گرفت
...