1 همه عالم تو را و او ما را طلب او کن و بجو ما را
2 سر زلفش به دست ما افتاد می نمایند مو به مو ما را
3 غرق بحریم تا نپنداری تشنه جویای آب جو ما را
4 ما خراباتیان سر مستیم جام می آن تو سبو ما را
1 اگر آئی در این دریا بیابی آبروی ما بیابی آبروی ما اگر آئی در این دریا
2 رها کن دی و هم فردا بیا امروز دریابش بیا امروز دریابش رها کن دی و هم فردا
3 ندارم با کسی پروا به جز با ساقی مستان به جز با ساقی مستان ندارم با کسی پروا
4 بود مجموعهٔ اسما هر آن حرفی که میخوانم هر آن حرفی که میخوانم بود مجموعهٔ اسما
1 ما به عین تو دیده ایم تو را وز همه برگزیده ایم تو را
2 عاشقانه یگانه در شب و روز در کش خود کشیده ایم تو را
3 نور چشمی و در نظر داریم ما به عین تو دیده ایم تو را
4 به وجود آفریده ای ما را به ظهور آورده ایم تو را
1 صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما دُرد دردش نوش کن گر می بری فرمان ما
2 ما حیات جاودانی یافتیم از عشق او همدم زنده دلان شو تا بدانی جان ما
3 خانه خالی کردهایم و خوش نشسته بر درش غیر او را نیست بارش در سرابستان ما
4 جان ما آئینه دار حضرت جانان بود عشق او گنجی است در کنج دل ویران ما
1 قدمی نه در آ در این دریا عین ما جو به عین ما از ما
2 هر که با ما نشست از ما شد بلکه گر قطره بود شد دریا
3 نظری کن حباب و آب نگر یک وجود است این و آن اسما
4 دیدهٔ عالم است از او روشن مینماید چو نور در اشیا
1 گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا خود کجا آزار مردم ای برادر من کجا
2 نزد ما زاری به از آزار ، بی زاری مباش تا نگیرد بر سر بازار آزاری تو را
3 در طریقت هر چه فرمائی به جان منت بریم ماجرا بگذار با ما ماجرا آخر چرا
4 کفر باشد در طریق عاشقان آزار دل گر مسلمانی چرا آزار می داری روا
1 شاه خودرائی است این سلطان ما جان فدای او و او جانان ما
2 با دلیل عقل عاشق را چه کار حال ذوق ما بُود برهان ما
3 بحر ما را انتهائی هست نیست خوش درآ در بحر بی پایان ما
4 عشق اگر داری به میخانه خرام ذوق ما می جو ز سرمستان ما
1 بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما
2 چشم صورت بین ببند و دیدهٔ معنی گشا تا ببینی بر سریر ملک دل سلطان ما
3 گر گدای عشق باشی پادشاه عالمی حکم تو گردد روان گر می بری فرمان ما
4 از نم چشم و غم دل نُقل و باده می خوریم الصلا گر عاشقی نزلی بخور از خوان ما
1 دل ما گشته است دلبر ما گل ما بی حد است و شکّر ما
2 ما همیشه میان گل شکریم زان دل ما قوی است در بر ما
3 زهره باشد حوادث فلکی گر بگردد به گرد لشکر ما
4 ما به پری پریم سوی فلک زانکه اصلی است اصل گوهر ما
1 نعمت الله است دائم با خدا نعمت از الله کی باشد جدا
2 در دل و دیده ندیدم جز یکی گر چه گردیدم بسی در دو سرا
3 میل ساحل کی کند بحری چو شد غرقه در دریای بی پایان ما
4 ما نوا از بینوائی یافتیم گر نوا جوئی بجو از بینوا