1 موج و دریا آب بادش نزد ما لاجرم باشد حجاب ما ز ما
2 ما ز ما جوید چو ما با ما بُود هر که او با بحر ما شد آشنا
3 هر چه باشد در حدوث و در قدم از خدا هرگز نمی باشد جدا
4 در عدم خوش خوش حضوری یافتیم در فنا داریم جاویدان بقا
1 اگر آئی در این دریا بیابی آبروی ما بیابی آبروی ما اگر آئی در این دریا
2 رها کن دی و هم فردا بیا امروز دریابش بیا امروز دریابش رها کن دی و هم فردا
3 ندارم با کسی پروا به جز با ساقی مستان به جز با ساقی مستان ندارم با کسی پروا
4 بود مجموعهٔ اسما هر آن حرفی که میخوانم هر آن حرفی که میخوانم بود مجموعهٔ اسما
1 به هویت چو اوست با اسما آن هویت طلب کن از اشیا
2 از هویت خبر اگر داری به هویت خدا بُود با ما
3 گر چه آب روان بود در جو بخور آبی ولیکن از دریا
4 دامن خود بگیر و خوش بنشین تا به کی می روی تو جا ز جا
1 جام گیتی نماست سید ما جان و جانان ماست سید ما
2 دنیی و آخرت طفیل وی اند سید دو سراست سید ما
3 سید ما محمد است به حق که رسول خداست سید ما
4 خوش فقیری غنیست از عالم هم غنی از غناست سید ما
1 نانوشته حرف می خوانیم ما این کتاب نیک می دانیم ما
2 مخزن اسرار او ما یافتیم نقد گنج کُنج ویرانیم ما
3 ما باو علم لدنی خوانده ایم این چنین علمی نکو دانیم ما
4 دل به دلبر جان به جانان داده ایم دلبر خود جان جانانیم ما
1 مخزن گنج جملهٔ اسما ما نور چشم تمام اشیا ما
2 غرق بحریم و آب می جوئیم قطره و بحر و جود دریا ما
3 رند و مستیم و عاشق و معشوق به همه اسمها مسمی ما
4 ما نه مائیم ما همه اوئیم اثری چون نماند با ما ما
1 عشق تو بلا و مبتلا ما پیوسته خوشیم در بلا ما
2 مستیم و مدام در خرابات رندانه حریف اولیا ما
3 در بحر محیط غرق گشتیم موجیم و حباب عین ما ما
4 بیگانه نه ایم آشنائیم با خویش شدیم آشنا ما
1 روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
2 آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
3 ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما
4 در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد بس سری در سر رود گر این بود سودای ما
1 روشنست از نور رویش دیدهٔ بینای ما درهٔ بیضا بود غواص این دریای ما
2 جملهٔ عالم وجودی یافته از جود او خوش بود این خلقت او راست بر بالای ما
3 گر دوای درد دل خواهی در این دریا نشین تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما
4 جملهٔ اسمای او از اسم اعظم خوانده ایم اسم او گر بایدت اسمای او اسمای ما
1 در آمد ساقی و آورد جام می برای ما منور کرد نور او سرای که سرای ما
2 همه می های میخانه به ما انعام فرمودند کرم بنگر که الطافش چه ها کرده به جای ما
3 خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست حیات جاودان یابی از آن آب و هوای ما
4 در میخانه بگشادند و داد عاشقان دادند به حمدالله اجابت شد دعای کدخدای ما