1 نقد گنج کنت کنزا را طلب گوهر دُر یتیم از ما طلب
2 عاشقانه خم می را نوش کن جرعه ای بود بیا دریا طلب
3 از دوئی بگذر که تا یابی یکی از همه یکتای بی همتا طلب
4 عارفانه دولت خود را بگیر آنچه گم کردی همه آنجا طلب
1 نانوشته حرف می خوانیم ما این کتاب نیک می دانیم ما
2 مخزن اسرار او ما یافتیم نقد گنج کُنج ویرانیم ما
3 ما باو علم لدنی خوانده ایم این چنین علمی نکو دانیم ما
4 دل به دلبر جان به جانان داده ایم دلبر خود جان جانانیم ما
1 مخزن گنج جملهٔ اسما ما نور چشم تمام اشیا ما
2 غرق بحریم و آب می جوئیم قطره و بحر و جود دریا ما
3 رند و مستیم و عاشق و معشوق به همه اسمها مسمی ما
4 ما نه مائیم ما همه اوئیم اثری چون نماند با ما ما
1 ذوق ما داری درآ در بحر ما ، ما را طلب آبرو جوئی مرو هر سو بیا ما را طلب
2 موج دریائیم و ما را دل به دریا می کشد حال این دریای ما گر بایدت از ما طلب
3 ای محقق بی حقیقت هیچ شیئی هست نیست عارفانه این حقیقت در همه اشیا طلب
4 هر که آید در نظر ای نور چشم عاشقان دست او را بوسه ده گم کردهٔ خود را طلب
1 دُرد درد دل بود درمان ما خوش بود دردی چنین با جان ما
2 عشق او بحریست ما غرقه در او گو درآ در بحر بی پایان ما
3 ای که گوئی جان به جانان می دهم جان چه باشد پیش آن جانان ما
4 مجلس عشقست و ما مست و خراب سر خوشند از ذوق ما رندان ما
1 جام گیتی نماست سید ما جان و جانان ماست سید ما
2 دنیی و آخرت طفیل وی اند سید دو سراست سید ما
3 سید ما محمد است به حق که رسول خداست سید ما
4 خوش فقیری غنیست از عالم هم غنی از غناست سید ما
1 ای آب حباب آب دریاب سرچشمهٔ این سراب دریاب
2 جامی و شراب و جسم و جانی این جام پر از شراب دریاب
3 ساقی قدحی به دست ما ده خیری بکن و ثواب دریاب
4 دلسوخته ایم ز آتش عشق جانا جگر کباب دریاب
1 رند مستی جو دمی با او برآ از در میخانهٔ ما خوش درآ
2 مجلس ما را غنیمت می شمر زانکه اینجا خوشتر از هر دو سرا
3 جام می بستان و مستانه بنوش قول ما می گو سرودی می سرا
4 خوش خراباتی و خم می سبیل ما چنین مست و تو مخموری چرا
1 پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما عاقلان و آشنائی ما و بی خویشی ما
2 در میان عشقبازان ما کمیم از هر یکی از کمی ماست در عالم همه بیشی ما
3 خواجه گر دارد غنا آرد غنائی بر غنا از غنای خواجه خوشتر فقر درویشی ما
4 بنده دلریش سلطانیم و مرهم وصل اوست عاقبت رحمی کند سلطان به دلریشی ما
1 مبتلائی دیدمش خوش در بلا گفتمش خواهی بلا گفتا بلی
2 از بلا چون کار ما بالا گرفت جان ما جوید بلا از مبتلا
3 بینوایان را نوائی دیگر است خوش نوائی می طلب از بینوا
4 آبرو جوئی درین دریا بجو عین ما می جو به عین ما چو ما