رند مستی چو دمی با از شاه نعمتالله ولی غزل 61
1. رند مستی چو دمی با او برآ
از در میخانهٔ ما خوش درآ
1. رند مستی چو دمی با او برآ
از در میخانهٔ ما خوش درآ
1. هر که آمد بر سر دار فنا
یابد از دار فنا دار بقا
1. نعمت الله است دایم با خدا
نعمت از الله کی باشد جدا
1. مبتلائی دیدمش خوش در بلا
گفتمش خواهی بلا گفتا بلی
1. فانی دردیم و فانی از فنا
باقی عشقیم و باقی از بقا
1. روشنست آئینهٔ گیتی نما
می نماید نور چشم ما به ما
1. گر بیابی آشنای بحر ما
باز پرس احوال ما از آشنا
1. ما حبابیم و عین ما دریا
نظری کن به عین ما در ما
1. عین دریائیم و دریا عین ما
نیست ما را ابتدا و انتها
1. دردمندانیم و مانده بی دوا
همدم و همدرد ما هم درد ما
1. در آ با ما درین دریا و خوش بنشین به چشم ما
به عین ما نظر می کن ببین ما را درین دریا
1. رندیم و دگر مستیم تا باد چنین بادا
توبه همه بشکستیم تا باد چنین بادا