1 در خرابات فنا ملک بقا داریم ما خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
2 کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم این حیات لایزالی خونبها داریم ما
3 خم می درجوش و ما سرمست و ساقی در نظر غم ز مخموران این دوران کجا داریم ما
4 جام دُرد درد او شادی رندان می خوریم درد می دانیم و دایم این دوا داریم ما
1 نعمت الله است دایم با خدا نعمت از الله کی باشد جدا
2 در دل و دیده ندیدم جز یکی گرچه گردیدم بسی در دو سرا
3 میل ساحل کی کند بحری چو شد غرقه در دریای بی پایان ما
4 ما نوا از بی نوائی یافتیم گر نوا جوئی بجو از بینوا
1 در موج و حباب آب دریاب آن آب در این حباب دریاب
2 در آینهٔ مه منور نور رخ آفتاب دریاب
3 هر برگ گلی که رو نماید در عارض او گلاب دریاب
4 با ساقی یاد می برآور ساغر بسِتان شراب دریاب
1 یار من بی یار کی ماند مرا خسته و بیمار کی ماند مرا
2 گر چه بیمارم ولی دارم امید کو چنین بیمار کی ماند مرا
3 شادمانم گرچه غمها می خورم غمخورم غمخوار کی ماند مرا
4 من چنین مخمور و او مست و خراب بر در خمّار کی ماند مرا
1 از ازل تا ابد خواند مرا یار من محروم کی ماند مرا
2 من به غیر او نکردم التفات حضرت او نیک می داند مرا
3 عاقبت تاج سر شاهان شوم گر به خاک راه بنشاند مرا
4 یک مس بی او نخواهم زد دگر تا دمی از خویش بستاند مرا
1 می زخم عشق می نوشیم ما خلعتی از عشق می پوشیم ما
2 در طریق عاشقی چون عاشقان مدتی شد تا که می کوشیم ما
3 عشق می گوید سخن از من شنو ما از او گوئیم و خاموشیم ما
4 عاشقانه همچو خم میفروش باز سرمستیم و در جوشیم ما
1 نور او در دیدهٔ بینا خوشی دیدیم ما نور مردم را به نور چشم او دیدیم ما
2 شخص و سایه دو نماید در نظر اما یکیست دو کجا بینیم چون از اهل توحیدیم ما
3 غیر نور روی او در دیدهٔ ما هست نیست هرچه رو بنمود از آن رو بازپرسیدیم ما
4 ز آفتاب حسن او عالم همه روشن شده کس ندیده این چنین نوری و نشنیدیم ما
1 در آمد ساقی و آورد جام می برای ما منور کرد نور او سرای که سرای ما
2 همه می های میخانه به ما انعام فرمودند کرم بنگر که الطافش چه ها کرده به جای ما
3 خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست حیات جاودان یابی از آن آب و هوای ما
4 در میخانه بگشادند و داد عاشقان دادند به حمدالله اجابت شد دعای کدخدای ما
1 جامیست چه جم نما دل ما بنموده خدا به ما دل ما
2 شمع دل ماست نور عالم افروخت به خود خدا دل ما
3 عشقش بحریست بیکرانه خوش بحری و آشنا دل ما
4 سلطان عشقست و دل غلامش او پادشه و گدا دل ما
1 خوش آب حیاتی است روان در نظر ما عالم همه سیراب شد از رهگذر ما
2 از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو امید که جاوید بماند اثر ما
3 عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم رندان همه سرمست فتاده به درما
4 ما غرقهٔ دریای محیطیم چو ماهی ما را تو به دست آور و می جو خبر ما