1 گر بیابی آشنای بحر ما باز پرس احوال ما از آشنا
2 عین ما جوئی به عین ما بجو جز به عین ما نیابی عین ما
3 هر که او در عشق او فانی شود از حیات عشق او یابد دوا
4 دردمندی کو بود همدرد ما هم ز دُرد درد دل یابد دوا
1 روشنست آئینهٔ گیتی نما می نماید نور چشم ما به ما
2 کون جامع جامع قرآن تمام مظهر ذات و صفات کبریا
3 غایت هر غایتی را غایتی است کی بود بی ابتدا را انتها
4 رو فنا شو تا بقا یابی از او بلکه بگذر از فنا و از بقا
1 جام گیتی نماست این دل ما خلوت کبریاست این دل ما
2 در دل ما جز او نمی گنجد روز و شب با خداست این دل ما
3 کُنج دل گنجخانهٔ شاه است مخزن پادشاست این دل ما
4 ما و دل هر دو خواجه تاشانیم یار همدرد ماست این دل ما
1 هرچه می گویند می گوئیم ما آنچه می جویند می جوئیم ما
2 ما به بوی زلف سنبل بوی او مو به مو زلف بتان بوئیم ما
3 جام می آب حیاتی خوش بود خرقهٔ خود را به آن شوئیم ما
4 ما و او با هم یگانه گشته ایم بی دوئیم و ما و تو اوئیم ما
1 در آ با ما درین دریا و خوش بنشین به چشم ما به عین ما نظر می کن ببین ما را درین دریا
2 اگر موج است اگر قطره به عین ما همه آبست اگر تو آبرو جوئی بجو از آبروی ما
3 بهشت جاودان ما سرابستان میخانه هوای جنت ار داری درآ در جنت الماوی
4 به نور آفتاب او همه عالم منور شد نگر در ذرهٔ روشن که خورشیدیست مه سیما
1 هر چه گفتم عیان شود به خدا پیر ما هم جوان شَود به خدا
2 در میخانه را گشاد یقین ساقی عاشقان شود به خدا
3 هر چه گفتم همه چنان گردید هر چه گویم همان شود به خدا
4 از سر ذوق این سخن گفتم بشنو از من که آن شود به خدا
1 صوفی صافی است در عین صفا می نماید نور او او را به ما
2 ذره ای از آفتاب نور او نیست خالی در همه ارض و سما
3 نقطه نقطه دایره پیموده است جمع کرده ابتدا و انتها
4 سید مست است و جام می به دست گر تو رندی باده می نوشی بیا
1 فقر ما خوشتر ز ملک پادشا ما و درویشی و درویشی ما
2 فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر پادشه درویش و درویش پادشا
3 بینوائی ما و ذوق نیستی باز پرس از عاشقان بینوا
4 عاشق و مستیم در کوی مغان دنیی و عقبی کجا و ما کجا
1 ذوق اگر داری در این دریا درآ عاشقانه خوش بیا با ما برآ
2 گر بیابی گوشهٔ میخانه ای کی کنی رغبت به ملک دو سرا
3 جملهٔ درها به تو بگشوده اند تو ز هر بابی که می خواهی درآ
4 جنت و حوری از آن زهدان جام دُرد و دَرد عشق او مرا
1 رفت آن جانان ما از دست ما از دریغا دلبر سر مست ما
2 او برفت و پای او نگشودهایم تا ابد زلفش بود پابست ما
3 ما همه جا نیکی او گفتهایم او نخواهد آنچنان اشکست ما
4 چارهای غیر رضا و صبر نیست این زمان چون تیر رفت از شست ما