1 در عین حباب آب دریاب آن آب در این حباب دریاب
2 نقشی است خیال عالم ای یار خوابی است و هم به خواب دریاب
3 مستیم و خراب در خرابات این مست خوش خراب دریاب
4 مجموع حروف نقطهای دان مجموعهٔ آن کتاب دریاب
1 عین ما جو و در این بحر به جز ما مطلب غرق دریا شو و جز ما تو ز دریا مطلب
2 ما حبابیم زده خیمهای از باد بر آب به از این در دو سراخانه و مأوا مطلب
3 غیر ما را نتوان یافت در این بحر مجو عین ما جو و به جز ما دگر از ما مطلب
4 مرده دل از دم ما زنده شود هر نفسی این چنین دم طلب و جز ز مسیحا مطلب
1 در دل ما نقد گنج ما طلب گوهر ار جوئی از این دریا طلب
2 یک زمان در بحر ما با ما نشین عین ما را هم به عین ما طلب
3 عشق را جائی معین هست نیست جای آن بی جای ما هر جا طلب
4 نور او در جمله اشیا می نگر یک مسمی از همه اسما طلب
1 نقد گنج کنت کنزا را طلب گوهر دُر یتیم از ما طلب
2 عاشقانه خم می را نوش کن جرعه ای بود بیا دریا طلب
3 از دوئی بگذر که تا یابی یکی از همه یکتای بی همتا طلب
4 عارفانه دولت خود را بگیر آنچه گم کردی همه آنجا طلب
1 دردمندانه بیا ما را طلب درد دل جانا ز بودردا طلب
2 در چنین دریای بی پایان درآ عین ما را هم ز عین ما طلب
3 طالب و مطلوب را با هم نگر جای آن بی جای ما هر جا طلب
4 چشم ما روشن به نور روی اوست نور او در دیدهٔ بینا طلب
1 عاشقی دریادلی از ما طلب آن چنان گوهر در این دریا طلب
2 نقد گنج کنت کنزا را بجو از همه اسما مسمی را طلب
3 هر که یابی دامن او را بگیر حضرت یکتای بی همتا طلب
4 در وجود خویشتن سیری بکن آنچه گم کردی همه آن جا طلب
1 ذوق ما داری درآ در بحر ما ، ما را طلب آبرو جوئی مرو هر سو بیا ما را طلب
2 موج دریائیم و ما را دل به دریا می کشد حال این دریای ما گر بایدت از ما طلب
3 ای محقق بی حقیقت هیچ شیئی هست نیست عارفانه این حقیقت در همه اشیا طلب
4 هر که آید در نظر ای نور چشم عاشقان دست او را بوسه ده گم کردهٔ خود را طلب
1 همت از درویش صاحب دل طلب خدمت درویش کن حاصل طلب
2 درد هجران از دل درویش جو راحت ار می جویی از واصل طلب
3 گوهر ار خواهی درآ در بحر ما ور نمی خواهی برو ساحل طلب
4 حضرت جانانه را از جان بجو خدمت دلدار خود در دل طلب
1 خوش حضوریست بزم ما دریاب هرچه می بایدت بیا دریاب
2 می جام فنا چه می نوشی ذوق خمخانهٔ بقا دریاب
3 در خرابات دُرد دردش نوش زان شفاخانه این دوا دریاب
4 قطره و موج و بحر و جو آبند عین ما را به عین ما دریاب
1 در محیط عشق ما گوهر طلب هفت دریا را نجو دیگر طلب
2 عود دل در مجمر سینه بسوز آنچنان عودی در این مجمر طلب
3 وصل آن محبوب بی همتای ما گر طلب داری از این خوشتر طلب
4 جان باقی یابی از جانان خود گر فنا گردی چو یاران در طلب