1 درد با همدرد اگر گوئی رواست درد با بی درد خود گفتن خطاست
2 دردمندانیم و دُردی می خوریم دردمندی همچو ما دیگر کجاست
3 دُرد دردش نوش کن گر عاشقی زانکه دُرد درد او ما را دواست
4 در نظر داریم بحر بیکران آبروی ما همه از عین ماست
1 موج است و حباب هر دو آب است آبست که صورتاً حباب است
2 روشن بنگر که آفتابی بنموده جمال و مه نقاب است
3 صورت دیدی و ماه گفتی معنی بنگر که آفتاب است
4 مستیم و خراب در خرابات معمور خوشی چنین خراب است
1 بشنو معانئی که بیان ولایتست دارم نشانئی که نشان ولایتست
2 آب حیات ماست به هر سو که می رود سرچشمه اش ز بهرهٔ خوان ولایتست
3 ملک جهان چو باغ بهاری است تازه شد حکمی به ما رسید که آن ولایتست
4 ایام غم گذشت دگر شاد و خرمیم آمد امام وقت زمان ولایتست
1 چشم مستش میفروشی دیگر است نوش لعلش باده نوشی دیگر است
2 آتش عشقش دل ما را بسوخت داغ او بر دل فروشی دیگر است
3 نالهٔ دلسوز ما بشنو دمی کاین دم ما را خروشی دیگر است
4 عاشق و مستیم و لایعقل ولی جان ما را فهم و هوشی دیگر است
1 از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست
2 کفر سر زلف او غارتگر ایمان است قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است
3 کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان این کفر کسی در اوست کایمان به خدایش هست
4 ناقوس زنان می گفت آن دلبرک ترسا پیوسته بود با ما یاری که به ما پیوست
1 هرچه او می دهد همه داده است دادهٔ او مگو که بیداد است
2 ای خوشا وقت عاشقی که مدام بر در میفروش افتاده است
3 بزم عشقست و عاشقان سرمست کس چنین بزم خوب ننهادست
4 غم عشقش خجسته باد که دل به غم شاد است
1 دنیی دون بی وفا هیچست شه دنیا و هم گدا هیچست
2 دُردی درد او خوری حیفست زانکه آن درد و این دوا هیچست
3 شک ندارم که در همه عالم به جز از حضرت خدا هیچست
4 نقش غیری خیال اگر بندی آن خیالت به نزد ما هیچست
1 موج است و حباب هر دو یک آب با ما بنشین و آب دریاب
2 روشن بنگر که آفتاب است آن نور که خوانیش به مهتاب
3 رندانه روان رَوم به هر در تا دریابم ورا به هر باب
4 اسباب و مسببند با هم آثار مسببند اسباب
1 قطرهای کو به بحر ما پیوست عین دریا بود به ما پیوست
2 زندهٔ جاودان بُود به خدا روح پاکی که با خدا پیوست
3 نکند میل خویش و بیگانه آشنا چون به آشنا پیوست
4 در دو عالم به جز یکی نبود آن یکی با یکی کجا پیوست
1 گر تو را عزم عالم قدم است سر فدا کردن اولین قدم است
2 درد می نوش و درد دل میکش زانکه این درد و آن دوا به همست
3 می خمخانه را گرانی نیست رند سرمست باده نوش کم است
4 جرعه ای از می محبت او خوشتر از صد هزار جام جمست