1 آفتابی ز ماه بسته نقاب کرده در گوش درهای خوشاب
2 چشم عالم به نور او روشن سخنی نازک است خوش دریاب
3 نقش رویش خیال می بندم که به بیداری و گهی در خواب
4 می خُمخانهٔ حدوث و قدم نوش می کن به شادی احباب
1 این طرفه بین که حضرت او با همه حجاب روشن تر است نور وی از نور آفتاب
2 موج و حباب و قطره و دریا به چشم ما عارف چو بنگرد بنماید به عین آب
3 بیدار شو ز خواب به بیداریش ببین نقش خیال او نتوان دیدنش به خواب
4 دستش به دست آور و دامان او بگیر جامی از او طلب کن و بستان ازو شراب
1 گرخیال عارضش بنمایدت نقشی به خواب نقشبندی کن روان بر آب چشم ما چو آب
2 آینه بردار و تمثال جمال او نگر جام می بستان که ساقی می نماید در شراب
3 سنبل زلفی که بینی نافه ای دان پر ز مشک در چمن هر گل که چینی شیشه ای دان پر گلاب
4 بر در میخانه بگذر تا ببینی آن یکی مست با رندان نشسته باده نوشان بی حجاب
1 صدف و گوهریم و بحر و حباب جوهرش آب و گوهرش دریاب
2 قدمی نه درآ درین دریا نظری کن به عین ما در آب
3 بزم عشقست و عاشقان سرمست باده نوشند شادی اصحاب
4 بر در می فروش رندانه با مسبب نشسته بی اسباب
1 موج است و حباب هر دو یک آب با ما بنشین و آب دریاب
2 روشن بنگر که آفتاب است آن نور که خوانیش به مهتاب
3 رندانه روان رَوم به هر در تا دریابم ورا به هر باب
4 اسباب و مسببند با هم آثار مسببند اسباب
1 موجیم و حباب هر دو یک آب آبست حجاب آب دریاب
2 آنها که به چشم عقل بینند بینند خیال غیر در خواب
3 عقل ارچه چراغ بر فروزد هرگز نرسد به نور مهتاب
4 معشوق خودیم و عاشق خود عشقست دلیل راه اصحاب
1 آفتابی رو نموده مه نقاب ماه تابان می نماید آفتاب
2 خوش حبابی پر کن از آب حیات تا بیابی جام پر آبی ز آب
3 موج دریائیم و دریا عین ما عین ما بر عین ما باشد حجاب
4 ساقی سرمست ما باشد کریم جام می بخشد به رندان بی حساب
1 آفتابی ز ماه بسته نقاب می نماید به چشم ما دریاب
2 نظری کن در آینه بنگر ور نداری تو آینه دریاب
3 نقش غیری خیال اگر بندی آن خیالی بود ولی در خواب
4 صورت و معنی همه داند هر که او باشد از اولوالالباب
1 ماه ما از در در آمد نیمشب آفتاب ما برآمد نیمشب
2 بخت ما بیدار شد در نیمروز عمر رفته بر سر آمد نیمشب
3 بس که آب دیده ام در خاک ریخت سرو نازم در بر آمد نیمشب
4 وصل او در روز خوش باشد ولی بی رقیبان خوشتر آمد نیمشب
1 دردمند و دردنوشم روز و شب عاشقانه در خروشم روز و شب
2 گر زنندم همچو نی نالم به روز ور گذارندم خموشم روز و شب
3 در خرابات مغان مست و خراب همنشین می فروشم روز و شب
4 با حضورش هر شبی آرم به روز در هوایش باده نوشم روز و شب